همیشه گفتند کتاب خوبه و بهترین دوست آدم هاست.
من یار مهربانم دانا و خوش زبانم گویم سخن فراوان با آن که بی زبانم پندت دهم فراوان من یار پند دانم من دوستی هنرمند با سود و بی زیانم از من مباش غافل من یار پند دانم
شاید نتوانم آخرین کتاب هایی که خواندم رو بیاد بیارم فقط میتونم بگم که کار دشواری بود چون من کتاب های درسی خودم رو هم نمیخواندم در واقعا برای من یک چالش جدید هست کتاب خوانی ولی با جرأت میتوانم بگم که از آخرین کتاب هایی که خواندم خیلی خوشم آمده شاید هم دلیل اصلی این که,این کتاب رو دست گرفتم برای مطالعه همین کتاب های جذاب گذشته من بوده. اما این با با دفعه های قبل فرق داره شاید پیش خودتون بگید چه تفاوتی بین این کتاب و کتاب های قبلی بوده؟تنها تفاوت این کتاب ها حجم کتاب ها هست;کتاب های قبلی اکثرا داستان های کوتاه ترجمه شده بودند.
خب بذارید کم درباره این کتاب بگم الکی سرتون رو درد نیارم.
خب گفتم که من کتاب زیاد نمیخونم ولی فیلم زیاد تماشا میکنم,داخل فیلم های ایرانی همیشه ازدواج رو یک کلیشه و اجبار از سمت خانواده دختر,برای تماشاچیان به تصویر میکشیدند و نکته جالب این کتاب همین است که داستان رو از یک دوربین دیگه روایت میکنه.
داستان از زبان یک دختر 16 به اسم مهنار هست که از سمت بهترین دوستش یعنی زری برایش خواستگار میاد که خواستگار کسی نیست جز برادر بزرگ زری,محمد.مهناز که متوجه میشه مادر زری آمدم برای امر خیر با خودش حرف میزنه و شروع میکنه به خیال پردازی که برای کی آمده,شاید برای خواهر یا برادر زاده اش اما یکدفعه یادش به محمد برادر زری میافتده و یادش به حرفای دوستش میاد که همش میگفت توی داداشم بیشتر از محمد حساب میبرم(ظاهرا غیرتی تر بوده),به خودش میاد و میگه واقعا محمد منو دوست داشته و انتخاب کرده یا انتخاب پدر و مادرش بوده؟شب که پدرش بهمراه برادرش به خونه برگشتن سر سفره درباره این بحث حرف میزنن زمانی که خود مهناز در اون مکان حضور نداشته ولی گوشش با این افراد بوده. ? و متوجه میشه انتخاب خود محمد بوده و با خودش میگه یعنی اون همه گیردادن ها به من از روی قصدی بوده و...
من تازه شروع کردم و فقط 25 تا صفحه خوندم ? اما متوجه شدم که کتاب خوب و جذابی هست ?