
💠با هر دمی...
با هر دمی
نیمی از زندگی و
با هر بازدمی
اندکی از خود را
میمیریم.
💠از چشمانت...
از چشمانت
چکه
چکه
میچکند
کلمات
و شعر
دریا میشود
در صحرای زبان.
💠 هیچ کاری...
هیچ کاری از دستم برنمیآید
جز اینکه پشت پنجره بایستم و
تماشا کنم کوچهای را
که تو هرگز از آن عبور نخواهی کرد.
💠فرض کن...
فرض کن
به کافهرفتنها را
به سینمارفتنها را
پیادهرویها در باران را
همه را
جمع کردم و در سطل زباله ریختم
با این بهار
که مرا به یاد چشمانت میاندازد
چه کنم؟