چند شعر از کتاب «شادترین انسانِ معاصر» نوشته اصغر رضایی گماری
💠یک
امروز از نگاهت
فهمیدم
چه اشتباه بزرگی است
نوشتنِ تقویم
برای آمدنِ بهار
باید تو چشم باز کنی.
💠دو
کوتاهترین کلمه
مرگ است
که حتی
از بلندترین دیوار هم بالا میرود
حواست باشد
شاید تو کوتاهترین دیوار باشی!
💠سه
هدیۀ تولدم
بال بود
بیبال پریدن را تو یادم دادی.
💠چهار
در تقویمها
سالی یکبار
اما اینجا
هر روز عاشوراست
باور نداری
چشمهایت را باز کن
شِمرهایِ روزگارت را بشمار.
شِمرهایِ روزگارات را بشمار.
💠پنج
روسریات
روی بند به رقص درآمدهاست
بگو
چه کردهای با باد
که بند نمیآید؟
💠شش
این روزها
همه دوسیب میزنند
گناهشان نیست
جاذبهاش زیاد است
اما نمیدانند
آدم تنها با یک سیب
هوایی شد!
💠هفت
نینوا را
با لهجۀ زلال فرات
فریاد میزنم
لبهایم
در تشنگی غرق میشوند.
#اصغر_رضایی_گماری