
بالاخره بعد از ماهها، صف رزرو کتابها برای مطالعه، رسید به «خال سیاه عربی» اثر حامد عسکری. چند روزی طول کشید تا مطالعه کتاب را کامل کنم. البته روز که چه عرض کنم؛ شبها بیشتر. انصافا در این اوضاع شلوغ و آکنده از خردهکارهای بیخاصیت، جور کردن چند دقیقه زمان آزاد برای مطالعه کار سادهای نیست. پس ناچارم کتابها را هم بهصورت موازی و همزمان بخوانم و هم مدتدار و بریدهبریده؛ تا نهایتا یک کتاب مثلا دویست سیصد صفحهای در طول چند هفته به اتمام برسد.
قبلا دیده بودم یک کارشناس مطالعه توصیه کرده کتابهای در صف مطالعه را جایی روبروی چشمهایتان بگذارید که هربار با دیدن آن شرمنده شوید و به خودتان فشار بیاورید زودتر کتابهای درحال مطالعه را تمام کنید. البته به نظرم پوست ما کلفتتر از این حرفها شده و حتی اگر کتابها دادوبیداد هم راه بیندازند از رو نمیرویم و عرق شرم بر پیشانیمان نمینشیند.
بگذریم. کتاب خال سیاه عربی، تجربه سفر حج نویسنده است؛ که البته او را بیشتر به شعر و شاعری و با اجراهای تلویزیونی میشناسیم. پیشتر نیز کتاب نثری از او خوانده بودم که داستانوارهای بود با عنوان «پریدخت». انصافا آن کتاب خیلی بیشتر به من چسبید تا این کتاب. اما در مجموع از خواندن این سفرنامه هم ناراضی نیستم. اوقات خوشی برایم فراهم کرد. بهویژه اینکه خودم تجربه سفر عمره را در ایام دانشجویی دارم و حالا بخشی از آن خاطرات برایم زنده شد.

گرچه از این کتاب انتظار مطالب عمیقتر، معنویتر و معرفتیتر داشتم و چیز دندانگیری نصیبم نشد، اما کتاب سرشار از واژهپردازیها و عبارتسازیهای جالب و ذوقمندانه بود. از اسم انحصاری کتاب میتوان تا ته خط رفت: خال سیاه عربی که اسمی است برای کعبه عزیز در فرورفتهترین قسمت از کوهستانهای شهر مکه؛ که مثل یک نگین در زمینوزمان میدرخشد. البته لحن پر از مطایبه و گهگاه تینیجری (نوجوانانه) نویسنده هم بر مزه مطالعه میافزود. در مجموع اثر مفید و قابل احترامی بود.
حج نویسنده مقبول و سعی ما برای مطالعه کتاب نیز مأجور.
به پیوست، چندتا عکس از متن کتاب را هم بارگذاری میکنم، شاید شما را تشویق کرد همین روزها از اصل جنس سراغی بگیرید.

