
مخاطبِ خدا، «جان» انسان است؛ نه «جنس» انسان.
خداوند از وجود خود به انسان بخشید و چون مقرر شد این وجود از گذرگاه عالم ماده به بارگاه قدس الهی حرکت کند، این «روح» در جسم خاکی دمیده شد و جسمِ او «جنسیت» پذیرفت.
«زن بودن» و «مرد بودن» از خواص جسم است نه روح؛ و اینچنین است که برای رسیدن به خدا، در کسب کمال و رشد و عزت، دانش و قدرت، تقوا و اخلاق و طهارت، هیچ تفاوت و یا امتیازی بین زن و مرد وجود ندارد. تفاوتهای زن و مرد فقط در قسمتهایی است که شأن مادی و جسمی آنان هدف گرفته شده است و همه آن به نقشهایی برمیگردد که در عالم مادی بر دوش زن و مرد نهاده شده است. طبیعی است که این نقشها و رسالتها باهم تفاوتهایی دارند؛ چون این دو پیکر قرار است هم را تکمیل کنند و با این تکمیل، دلیل آرامش و سکینه هم باشند.
اما گویی «زن» از وجود خدا بهره بیشتری دارد و تجلی بارزتر و کاملتری از خداست. پس خدا را بیشتر و بهتر میتوان در وجود زن به تماشا نشست و از منزلگاه محبت او، سریعتر و ایمنتر به خدا میتوان دستیافت.
خدا میآفریند و خلق میکند و این زن است که از آفرینش خدا سهمیه دارد و به تعبیری ساده، همکار و مأمور خدا در کارگاه خلقت است. «رحم» زن، جهان ویژهای است که شعبهای از کارخانه آفرینش را در خود دارد و چه تجربه انحصاری و خاصالخاصی است اینکه یک زن میتواند وجودی دیگر را در وجود خود تجربه کند؛ و این همان منزلت و مقامی است که هر مردی از آن محروم است.
همین جایگاه و ویژگی است که مقام مادر را از تمام مقامات هستی بالاتر قرار میدهد.
مادر مهد آفرینش است و خدایی میکند؛
و این زن است که تجلی صفات «حی» و «رب» و «رحمانیت» و «ستاریت» است:
میآفریند، پرورش میدهد، دل میسوزاند و خطاها را میپوشاند.