ویرگول
ورودثبت نام
سید مهدی سیدی
سید مهدی سیدینویسنده و پژوهشگر؛ فعال رسانه ای و تولید کننده محتوا؛ مشاور و متمرکز بر معنای زندگی ارتباط با من در شبکه های اجتماعی (ایتا - بله - تلگرام): @Nevisa2023
سید مهدی سیدی
سید مهدی سیدی
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

نسخه ناشناس از من

«دوباره همون اشتباهو تکرار کردم؛ چرا این‌بار هم حرفی نزدم؟ چرا بازم یه چیز به‌دردنخور خریدم و پولم رو تلف کردم؟ مگه قرار نبود این‌دفعه فرق کنه؟! بعضی وقتا حس می‌کنم یه نفر دیگه داره تصمیم می‌گیره؛ یه کسی پشت پرده؛ پشت فرمان ذهن من نشسته؛ ولی کیه؟ کی داره این فرمونو می‌چرخونه؟ منم؟ یا یه نسخه ناشناس از خودم؟»

اینها گفتگویی‌هایی است که زیاد توی ذهن ما تکرار می‌شود و ما را خسته می‌کند.

همه ما در ذهن‌مان یک «اتاق فرمان» داریم که در صحنه‌های مختلف برای ما دستورالعمل صادر می‌کند؛ اینکه چه‌کاری انجام دهیم؟ و چگونه انجام دهیم؟ و یا میان چندین کار مختلف کدام را اولویت بدهیم. این مغزافزار مثل یک جعبه سیاه است که چندان از درون آن اطلاع نداریم.

در این رابطه به نظر می‌آید ما عمدتا دو نقص بزرگ در زندگی‌هایمان داریم:

1- اینکه تلاش نکرده‌ایم از این جعبه سیاه ذهن خبر بگیریم و با وارسی آن از قطعات و چرخ‌دنده‌های داخل آن آگاه بشویم.

2- اینکه این جعبه ابزار ذهنی ما، از انسجام و هویت یکپارچه برخوردار نیست. یعنی در صحنه‌های مختلف کارهای متفاوت و بعضا متناقضی انجام می‌دهیم که هیچ اتحاد و یکپارچگی بین آن دیده نمی‌شود.

به این چند مثال روزمره دقت کنید:

- یکی را دوست داریم اما بی‌دلیل و کودکانه با او قهر می‌کنیم اما همزمان دلمان هم برایش تنگ می‌شود.

- تنگنای اقتصادی پیدا می‌کنیم و می‌خواهیم هزینه‌هایمان را مدیریت کنیم اما ناگهان در یک فروشگاه، یک خرید سنگین و بی‌حاصل می‌کنیم.

- با کسی شراکت اقتصادی شروع می‌کنیم به‌رغم اینکه می‌دانیم آینده‌ای ندارد به دلایل مختلف با رنج و سختی همکاری را با او ادامه می‌دهیم.

- برای استراحت و سرحال شدن برنامه‌ریزی‌هایی می‌کنیم اما چند روز نگذشته از تمام آن ایده‌ها و طراحی‌ها خارج می‌شویم و به شرایط فرسوده‌کننده قبلی باز می‌گردیم.

- در برخی محیط‌ها بسیار صمیمی و محترمانه برخورد می‌کنیم اما در بقیه محیط‌ها عصبانی و غیر منعطف برخورده کرده و زود از کوره در می‌رویم.

ظاهرا ما گاهی اوقات غیر قابل پیش‌بینی می‌شویم و نه تنها دیگران سر از کارمان درنمی‌آورند بلکه خودمان هم خودمان را نمی‌فهمیم، برای همین از دست خودمان شاکی می‌شویم و حتی با خودمان قهر می‌کنیم. در نتیجه روز به روز با خودمان غریبه‌تر می‌شویم.

به‌هرحال ذهن بی‌نقشه، ما را از جاده زندگی به هزار کوچه بن‌بست می‌کشاند. همه ما به فرماندهی هوشمند درونی نیاز داریم، اما اول لازم است صدای او را بشناسیم. دیده‌اید گاهی با خودمان حرف می‌زنیم یا در خواب یک موجود آشنا به ما الهام می‌کند. ما اصلا برای شناخت این موجود الهام‌کننده و این صدای مرموز کاری نکرده‌ایم.

پس شایسته است گاهی رفتارهای روزانه خود را یادداشت کنیم و برای مجموع کارهایمان یک الگو پیدا کنیم. اینکه با چه منطقی می‌بخشیم یا انتقام می‌گیریم. با چه دیدگاهی تلاش می‌کنیم یا دست از تلاش بر می‌داریم. اینگونه کم‌کم می‌توانیم آن جعبه سیاه ذهن را شیشه‌ای‌تر و شفاف‌تر کنیم و هم می‌توانیم در مجموعه دستورالعمل‌های آن یکپارچگی و توازن برقرار کنیم. قاعدتا ذهن شفاف، زندگی را هم شفاف می‌کند.

در پایان یک تمرین روزانه پیشنهاد می‌کنم؛ تمرینی ساده اما کاربردی:

فقط یکی از تصمیماتی را که امروز گرفته‌اید انتخاب کنید و چند سؤال از خودتان مطرح کنید:

1- چرا این تصمیم را گرفتم؟
2- از چه الهام گرفتم؟ ترس بود؟ علاقه؟ خستگی؟ عادت؟
3- اگر دوباره به عقب برگردم، آیا همین تصمیم را می‌گیرم؟ چرا؟

با همین سه تا سؤال، می‌توانید یک تکه از جعبه سیاه ذهن‌تان را روشن کنید.

ذهنمدیریت ذهنضمیر ناخودآگاهخودآگاهیشناخت
۳
۱
سید مهدی سیدی
سید مهدی سیدی
نویسنده و پژوهشگر؛ فعال رسانه ای و تولید کننده محتوا؛ مشاور و متمرکز بر معنای زندگی ارتباط با من در شبکه های اجتماعی (ایتا - بله - تلگرام): @Nevisa2023
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید