خلوت این روزها مُرادِف و هم معنی شده با تنهایی. که نیست. ممکن است اطرافت پر باشد از این و آن و باز هم تنها باشی. یا برعکس در خلوت باشی، اما تنها نه.
این که خلوت در حقوق، حق است، به کنار. این که حقِ خلوت با امر عمومی هم نسبتی دارد منظورم نیست که بگوییم فلان کار در دایرهٔ حقِ خلوت آدم است یا نه. هر چند که اینها همه مهم است و جای فکر هم بین ما زیاد دارد. کما این که در فقرهٔ اجبار به حجاب می تواند مبنای درستی برای تصمیم گیری باشد. اما مغفول است. مثل خیلی چیزهای دیگر. چندان که برخی، که اتفاقا سنگشان هم با حکومت حق است، درکی از امر سیاسی و عمومی ندارند، اما نسخه، خوب می پیچند. (اگر حوصله کردید و «مفهوم امر سیاسیِ» «کارل اشمیت» را خواندید، در فهم و عملِ عمومی تان موثر است)
اما این وَجیزه هدفش یادآوریِ ضرورتِ وقت گذاشتن با خود بود. انسانِ امروز آنقدری که در معرض هجوم و حمله اطلاعات و دزدیدن توجهش به علاقه مندی هایِ این و آن شده؛ خودش، با خود بودنش، را فراموش کرده.
ساعتی میزان آنی، ساعتی موزون این
بعد ازین میزان خود شو، تا شوی موزون خویش
پ.ن۱: شعر که گفتن ندارد، از مولاناست. کتاب را اگر خواستید، «فیدیبو» هم می فروشد. اما خواندنش کمی پیش زمینه می خواهد.
پ.ن۲: حقِ خلوت را در حقوق معادلی برای حریم خصوصی گرفته اند، که کامل نیست. «خودآیینی» بگویی درستتر است شاید. خواندنِ «اعلامیه جهانی حقوق بشر» یا نه، نسخهٔ اسلامی اش «اعلامیه قاهره» تو را با من همراه می کند، همدل اگر نه.
پ.ن۳: هِلِن نیسِن بام، از اساتید علمِ آیتی (علم است؟) مقاله ای در باب حقِ خلوتِ آدمیان در عصر اطلاعات دارد، خواندنی.
سعید رنجبر - ۲۱ مرداد ۱۴۰۲