سید محمود طباطبایی
سید محمود طباطبایی
خواندن ۷ دقیقه·۵ سال پیش

شوالیه‌ی فرهنگ؟!

1. چپ یا راست؟

پس از انقلاب همواره افراد مختلفی با توجّه به گرایش‌های دولت‌ها و مجلس‌ها در صداوسیما حضور داشتند؛ امّا در دو دهه‌ی اخیر تقسیم کاری جالب بین سیاستمداران و جناح‌های سیاسی صورت گرفته است. صداوسیما برای راستی‌ها و روزنامه‌های زنجیری در دست چپی‌ها! البته که برای برهم‌زدن این تقسیم کار تلاش‌هایی بوده است؛ امّا هر دو طرف تا حدّ زیادی ناموفق بوده‌اند. با این همه امروزه شاهد نومحافظه‌کارانی هستیم که در رئوس اصلی مدیریتی سازمان قرار گرفته‌اند و در اتحادی عجیب و به نفع سرمایه‌داران بزرگ با دولت و مجلس در یک دسته قرار می‌گیرند. بدین سبب است که سازمان در مقابل خورده شدن حق مردم و مستضعفین هیچ گونه کنش اساسی یا پیشگیرانه ندارد؛ یعنی اکثراً زمانی به میدان می‌آیند که مسئله در شرف حل یا کاملاً حل شده باشد. به نظر می‌رسد که این حداقل کار هم نه برای احقاق حقوق مردم، که برای به تصویر کشیدن دستاوردهای آن مسئولان در حل این مشکلات باشد.

2. عقب یا جلو؟

صداوسیما همچنان از ابزارهای نوین یا روش‌های تازه برای اطلاع‌رسانی کم‌بهره است. این سازمان با مدیران پابه‌سن گذاشته و اغلب نامنعطف خود، برای بهره‌گیری از جدیدترین دستاوردهای فناوری‌ها و علوم رسانه بسیار کم‌توان به نظر می‌رسد. البته جدیداً مدیران جوان نیز به این سازمان تزریق‌شده‌اند، امّا اشکال کار این است که «خارجی» هستند و به خاطر نداشتن تجربه، همچنان کارهای اساسی در سازمان در دست همان افراد سالمند قبلی است که چابکی را از سازمان می‌گیرد.

3. «خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش»!

قدرت رسانه در اعتماد به آن ریشه دارد؛ امّا همان‌گونه که گفتیم اشتباهات سال‌های اخیر باعث شده که اعتماد به رسانه‌ی ملّی کاسته شود؛ تا جایی که از آن با عنوان «رسانه‌ی میلی» نام‌برده می‌شود. پس می‌توان نتیجه گرفت که قدرت اثرگذاری سازمان - با وجود آنکه هنوز بالاست - امّا کاهش چشمگیری داشته و به نظر می‌رسد با روند کنونی در مواردی که نیاز به اثرگذاری رسانه‌ای برای پیشبرد منافع ملّی و انقلاب باشد، در آینده صداوسیما به اصطلاح «لَنگ بزند» و رسانه‌های اجتماعی آن را به حاشیه برانند.

4. مرکز بازپروری!

رسانه‌ی ملّی در چند سال اخیر دست به اشتباهی بزرگ زده است؛ سلبریتی‌پروری برای احیای مخاطبان سازمان. این کار مشابه احداث مرکز بازپروری است برای افرادی که با رسانه «تنفس» می‌کنند ولی خطوط قرمز را «دریده‌اند» (!) و سازمان با این کار به آنها مجالی برای بازگشت می‌دهد. البته این کار به‌خودی‌خود بد نیست، به شرط آنکه این افراد به معنای واقعی کلمه از کردار خود پشیمان باشند. امّا آنچه می‌بینیم برخلاف این است! برخی افراد برای «افزایش شهرت» یا به دلیل «مسائل مالی» در نوسان بین سازمان و اینستاگرام گرفتار می‌شوند! روزی در صداوسیما درون محدوده‌ی قرمز دیده می‌شوند (یا لقمه‌ای بزرگ از سفره‌ی بیت‌المال در دهان می‌گذارند!) و روز دیگر در رسانه‌های اجتماعی افاضات خود را به خورد جماعت فالوئر می‌دهند! مسئله وقتی حادتر می‌شود که صداوسیما برای بازگشت قدرت رسانه‌ای خود و «دیده شدن»، مجبور می‌شود به جای خلق آثار فاخر، به این افراد «باج تریبونی» بدهد!

5. «سپرسازی» جوانان و شرکا!

در سال‌های اخیر رهبر معظم انقلاب بر جوان‌گرایی تأکیدهای ویژه‌ای داشتند؛ امّا این مسئله بنا به همّت افراد، در دستگاه‌های مختلف نتایج گوناگونی داشته است. برای مثال در دولت به فراموشی سپرده‌شده، در مجلس به دلیل گروکشی‌های سیاسی به هضم جوانان در «وحدت» افراد پابه‌سن گذاشته منجر شده و در صداوسیما برای ساکت شدن منتقدان، به تزریق جوانان «خارجی» انجامیده است؛ آن هم بدون تجربه‌ی مدیریت رسانه و ناتوان در خلق محتواهای هنرمندانه. این جوانان عمدتاً از خارج از این سازمان می‌آیند و به دلیل نداشتن تجربه‌ی کافی، در همان ساختار سالمند قبلی مجال بروز و ظهور پیدا نمی‌کنند. به نظر این کار بیشتر سپرسازی از جوانان در مقابل انتقادهاست تا جوان‌گرایی واقعی!

6. به خاطر یک مشت تومان!

معضل اساسی دیگری که مدیران سازمان با آن دست‌به‌گریبان‌اند و سعی می‌کنند تا به وسیله‌ی آن برای منتقدان خود توجیه بیاورند، بودجه‌ی سازمان است؛ بودجه‌ای که می‌توانست با قانونی دقیق و شکیل به پیشنهاد سازمان از استقلال کافی برخوردار شود تا سازمان‌ها و نهادهای دیگر نتوانند جهت خود را به‌راحتی بر تصمیمات پردامنه‌ی سازمان اعمال کنند؛ امّا گویا در این سی و چند سال گذشته از قوام گرفتن ساختار صداوسیما، اراده‌ای از طرف دولت یا مجلس و حتی خود اهالی «جام‌جم» نبوده است که این استقلال را برای سازمان به ارمغان بیاورد. به همین سبب هر کس بتواند بودجه‌ی سازمان را کنترل کند، «خطّ‌مشی» اساسی آن را نیز کنترل می‌کند و اجازه‌ی تصمیم‌گیری مستقل و در مواقع لزوم، انقلابی به او نمی‌دهد. مثال بارز آن دخالت دولت در ریز و جزئیات برنامه‌های انتقادی سازمان است که منجر به تعطیلی برخی از آنها شده. این دخالت‌ها – اگر با استادگی سازمان رو به رو شوند - منجر به رخدادهای ناگوار دیگری نیز می‌شود که همان تبلیغات «بی‌مرز» و برخی مواقع «بی‌شرمانه» است. در این بخش‌های بازرگانی، به جای ارائه‌ی صادقانه‌ی خواص هر محصول – که به محاطب توان تحلیل و تصمیم‌گیری می‌دهد – شرکت‌های تبلیغاتی با تکیه بر جذّابیت‌های بصری و موسیقایی – که برخی با فرهنگ ما تناسب نداشته و حتی فراتر از خطوط قرمز سازمان هم هستند – آب از «لب‌ولوچه‌»ی مخاطب خود جاری می‌کنند؛ آن هم فقط به خاطره یک مشت تومان! این در حالی است که اوضاع اقتصادی کشور برای غالب مخاطبان سازمان به جز ناراحتی و اختلاف خانوادگی ثمر دیگری ندارد؛ فقط به کودکی فکر کنید که تاب مقاومت در برابر این وسوسه‌ی جعبه‌ی جادو را نداشته باشد و پدری که زیر بار مشکلات اقتصادی کمر خم کرده است.

7. شوالیه‌ی فرهنگ!

در جدیدترین شماره‌ی نشریه‌ی داخلی سازمان، جناب مستطاب رئیس به شکل یگانه قهرمان مبارزه با خیل عظیم اتفاقات رسانه‌ای بر روی جلد آن به تصویر کشیده شده است؛ در حالی که در تمام این متن، دلایل «کم‌کارآمدی» سازمان و علی‌الخصوص مدیران آن بررسی شد! خوب است زمانی که می‌خواهیم موفقیت یا عدم‌موفقیت خود را بهتر بدانیم، چند پلّه از «برج خودبینی» پائین بیاییم و از بیرون به کارنامه‌ی خود نگاه کنیم. شاید با این روش مدیریت ما به «اوج» برسد! این نگاه ژرف به کارنامه‌ی خود، میسّر نمی‌شود مگر آنکه مدیران به معنای واقعی کلمه دست‌بوس منتقدانه منصفِ «جلیل»القدر خود باشند. اگر بخواهیم همواره از درون خود را نقد کنیم و «افکارسنجیِ» ما هم درونی شده باشد، مسلّماً زاویه‌ی دید ما برای دیدن تمام مشکلات کافی نخواهد بود و بررسی ما فقط «رفع تکلیفی» بوده است. البته باید توجه داشت که کدام خطّ سیر انتقادی برای شنیدن انتخاب می‌شود؛ چرا که امروز با جریان‌های زیادی در انتقاد از سازمان مواجه هستیم که هیچ گونه اهمیتی به نگرش انقلابی و دینی نمی‌دهند و برای تحقّق خواسته‌هایشان، حنجره‌های «طلایی» غرب‌زده‌ی خود را پاره می‌کنند. مهم آن است که ما می‌خواهیم حافظ منافع مردم و انقلاب باشیم یا حافظ منافع دیگران.


صداوسیماعلی‌عسگریسازمان
دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف - علاقه‌مند به مباحث سیاست‌گذاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید