Loopای کاش من؛ آدمِ دیگری بودم.
موهای فرفری داشتم.
لپ های سرخ و مژه های بلند داشتم.
ای کاش من در نقطه ای دورتر از اینجا ها؛ در اتاقی گرم که پنجره ای رو به آفتاب داشت نفس میکشیدم.
صبح ها در حیاطی تزئین شده با درخت های آفتاب گردان؛تنها به گردش میپرداختم.
بعدازظهر ها با صمیمی ترین دوستم به کافه ای در آن دور ها میرفتیم تا کاپوچینو را مزه مزه کنیم.
شب ها وقتِ عکاسی از نورِ ماه بود.
وقت گشتن در بین ستاره ها.
شب هنگام؛چند صفحه ای کتاب و خواب میچسبید.
من ای کاش یک نفر دیگر بودم.
با قطار به برلین میرفتم.
در راه گل بابونه ای در دست داشتم.
شمع کوچکی؛ کتاب کهنه ای و یک جلد کاغذ پاره برای نوشتن سرگذشت ام.
ای کاش که من جرئت رفتن داشتم.
جرئت پیراهن آبی پوشیدن.
صبری برای داشتن موی بلند.
لبخندی به زیبایی خورشید.
چشم هایی بلورین به رنگ زحل.
از آنِ رویایی ترین دختر ها؛ دست نیافتنی و لجباز!
فعلا در گوشه اتاقی در یک شهرِ دوری ؛ با پنجره های بسته و کمد خاک گرفته در بین برج های سر به فلک کشیده در پهنای کاغذ ها با اشک زندگی میکنم.
من برلین ندیده ام.
ازآخرین باری هم که با قطار سفر رفتم سال ها میگذرد.
از آخرین باری که فکر کردم زیبا هستم سال ها میگذرد.
در این چند ماه یکروز هم نشده که آزوی ندیدن فردا را نداشته باشم.
خلاصه داستان این است که قلبم درد میکند.
و خاطرات برای من کابوس هایی تکراری است.
زندگی آن دختر رویایی همیشه خوش میگذرد.

زندگی هم از روی من میگذرد.