سیده خانم
سیده خانم
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دلارامم

سلام قوت جانم

نمی دانم تو هم همین احساس من را داری

اینروزها به حدی سریع میگذرد انگار که هول است!

ناز دار من

دلبر جانان من

دلم می خواهد چفت تنت بنشینم و سرم را کج کنم به رو شانه ات و گریه کنم!

آرام جانم من شانه های تو را برای گریه می خواهم

این حجم بودن من و نبودن تو تاوان کدام گناه است؟

آیا تو را دوست دارم گناه کرده ام و دارم تقاص پس میدهم؟!

یا چیز دیگریست که من بی خبرم؟!

اینکه نمی توانم لحظه ای از تو غافل شوم

اینکه تو بی خبر از من خوش هستی

و من بی خبر از تو در تبِ داغ ،تاوان است؟

اصلا چرا باید دل به کسی داد که جای نبودنش هر روز درد میکشد!

چرا نباید به دوست داشتن های کسانی دل بدهم که ذره ای قلبم را نمی لرزانند و دلی به تو بدهم که مرا نمی بینیم!

برایم عجیب است دوردانه ی قلبم

ما آدم هاهمیشه پی کسی هستیم که ما را نمی بیند!

مرا کمی بین انبوه کارهایت ببین

فکر کن منم کتابی هستم روی میز تو ،و باید هر روز چند صفحه ای بخوانیم!

آخ در قلبم راه میروی و قلبم تیر می کشد!

آقای من ،صاحب قلب من

دِل نَهادَم بِه صَبوری...

هر وقت از تو می نویسم صورتم تَر می شود

آخ که.....


توی مقدس من

سیده خانم شما

به تاریخ دوم شهریور هزار و چهارصد و یک

بوی پاییز می آید دلبرکم


دلگناهآدم هاهمیشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید