سیده خانم
سیده خانم
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سلام دلیل حالِ خوبم

قربان تمام وجودت شوم

آخرین نامه ای که برایت نوشتم برای سه ماه پیش است.

خوب ِخوبِ نازنین من،با خودم قرار گذاشته بودم که چهل نامه برای تو بنویسم و هر بار که می خوانمش دلم برای بودنت غنج برود؛برای کسی که هست که من اینگونه دوستش دارم!

خوش به حال من که تویی هستی.

آقای من ،در این خاکِ ماتم زده فقط عشق نجات دهنده است؛ فقط دوست داشتن تو به من قوت بودن می دهد!حالم خراب است مهربان من

.... سالگی ام، طوری تمام شد ؛که خیابان های وطنم به خون آغشته بود..انگار بختکی بیخ گلویم دست و پا میزند چشمهایم تار می شود و انگشتانم تاب نوشتن ندارند

حالم خراب است اُردی بهارم

دلبرکم عزیزکم در این سه ماه به تو فکر کردم که تاب آوردم وگرنه دق کرده بودم برای حالِ ایران بانو!

مگر من چه خواستم از این روزگار غریب! غیر از آنکه انگشتان نازنینت را میان دستانم بگیرم و ببوسمشان، گاهی میان خیابان های شلوغ کنارتو قدم بزنم و عطر یاس ت را با تمام وجود ببلعم!

و میان تمام هیاهوی مردم با صدای بلند بگویم دوستت دارم و تو بگویی چی؟ و من باز بلندتر بگوییم

دوستت دارم و تو لبخند بزنی!

و باز من بگویم چگونه باید از این حس بینهایت گفت

کفایت است که بگویم دوستت دارم؟

کفایت است؟؟

خودت گفتی از تکرار دوست داشتنت خسته نشوم!

من خسته نمی شوم فقط کمی غمگین میشوم!

امروز که صدایت را شنیدم با همون جملات مودب و لحن مهربانت فهمیدم بیست سال دیگر هم شود و من زنی شصت ساله باز بی تابانه دوستت دارم..

گریه ام گرفت!

غم انگیزه دوست داشتن از دور ،غم انگیزه و صبری

می خواهد به غایت عمر یک انسان!

ولی دلبرم غم دوست داشتنت قشنگ و عزیزه برایم

نفس جانم دلم می خواهد برایت بنویسم از آنچه میگذرد اما خو دت بهتر می دانی چه بر ما میگذرد!

حضرت بهارم

نامجو گوش می دهم

با یه حال عجیبی می خواند

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود

داغ تو دارد این دلم ،جای دگر نمی شود...

روشنی قلبم

اگر همه ی آدمیان بگویند تو از آن من نیستی

ولی من که می دانم خدایم گِل مرا با تو آمیخته است!

بغض امان نمی دهد

آقای جانم می ترسم بر اهالی خانه رسوا شوم!

جان دلِ سیده خانم

می دانی که جانم به جانت بند است

الهی من به فدای تو

حالا که پاره ی تن منی مراقب خودت باش


به امید آن روز که لبان قرمزم به پیشانیت بنشیند

و آرام بگیرم

سیده خانم شما

توی مقدس من

به تاریخ بیست و دوم آذر سال ۱۴۰۱

غروبی که دلم پاره پاره بود برایت



غم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید