یا الله
نغمه صبح
صبح امد و مرغ صبحگاهی زد نغمه. به یاد عهد دیرین
خفاش برفت با سیاهی شد پر همای روز زرین
در چشمه به شوق جست ماهی
شبنم بنشست بر ریاحین
شد وقت رحیل و مرد راهی بنیاد بر اسب خوشتن زین
هر مست که بود هوشیار است
کندند ز باغ خار و خس را گردید چمن زمردین رنگ
دزدید چو دیو شب نفس را خوابید ز خستگی شباهنگ
هنگام سحر در قفس را بشکست و پرید صید دلتنگ
بر سر نرسانده این هوس را بر پاش رسیدن ناگهان سنگ
این عادت دور روزگار است
اراست بساط اسمانی از جلوه گیری خور جهانتاب
بگریخت ستاره یمانی از باغ و چمن پرید مهتاب
رخشده چو اب زدنگانی جوشید ز سنگ چشمه اب
وان مست شراب ارغوانی مخمور فتاد و ماند در خواب
مستی شد و نوبخب خمار است