Saeed Hasani·۱ سال پیشتمرین ورقخوردگیآدم ها را که از جسمِ خاکی شان جدا میکنی، و فیلتر ضد خاک رویشان نصب میکنی، طعم و مزه خود را از دست میدهند. مثل تعدادی بتِ بی احساس خواهند شد…
Saeed Hasani·۱ سال پیشخطِ فاصلهشب هنگام، این آسمان سرخ، ما را سوی قنات ها میرد، آشفته ام زین مسیرخنده های آخرین،جانِ مرا فرسوده استخاطره ام رنگین با رنگت شدهخونی، آبی، سب…
Saeed Hasaniدرشاعرانه"·۱ سال پیشیخ زدگیگونه هایت که یخ میزند.حواسم پرتِ تو میشود.انگار جوانه ای پنهاندر کنارم می روید.محو دیدنش میشوم.از من نخواه، خیره نشوم.خیره ننگرم.چون دلم طا…
Saeed Hasaniدرشاعرانه"·۱ سال پیشقَناتتمیز و خط نخورده خواستم دوباره برای تو بنویسم. اما تو که به میان می آیی در مقابل اسم ات کوچک میشوم. کوچک نه در مقیاس و اندازه، بلکه در مقاب…
Saeed Hasani·۱ سال پیشهم آغوشیِ همیشگیمُندَرس، دنبال جامه ای بودم. تا اینکه شب ها مرا در بر گرفتند. یک هم آغوشی همیشگی به منزله تسکینی که مُردَنَت را به تعویق می اندازد. اولش هم…
Saeed Hasani·۱ سال پیشسوشیانتِ منسوپ را سر میکشم.با یاد تو.گرمی که در قلبم به جریان انداختی.همچنان نقطه به نقطه ام را لمس میکند.باز سوپ میخواهم اما تمام شده است.همچون تو که…
Saeed Hasani·۱ سال پیشمُجمَل خوانیگاهی به وسعت آنچه از تو نمی دانم سکوت میکنم.تا برایم بخوانی.آن حدیث مُجمَلی را که نشنیده ام.انگار باید با یک سُرَنگ از تو حرف بکشم.با یک سر…
Saeed Hasani·۱ سال پیشابراهیمدوباره در راهرو دانشگاه در حال پرسه پرانی بودم، تا از دور نگاره ای آشنا به رنگیِ چشمانم خوش نوشت. خودش بود. ابراهیم. گرچه ما او را به آن نا…
Saeed Hasani·۱ سال پیششبانه ها با شهرزاددر عصر یک روز پاییزی، شهرزاد که مدت طولانی در عقب های ذهنم همچون زیبای خفته به خواب رفته بود، دوباره بیدار شد. هشیار شد تا برای شهریارش که…
Saeed Hasani·۱ سال پیشدست به دامانمادر دوباره صدایم کرد. موقعِ شام یا ناهار است دیگر! چون خیلی کم پیش می آید که در سایرِ مواردِ مربوطه من را صدا کند. حتما دوباره شکم ام دست…