پیوند ناگسستنی بین معانی متضاد، که نادر اما موجب شگفتی است؛ ذهنم را قلقلک داد که همه چیز را از زاویه ای جدید به تماشا بنشینم. تصور کنید خالق متعال به منظور نظم پیچیده تر و تکامل روز افزون هستی به طور خودکار، بین دوتایی های مخالف، اتصالی از نظر معنایی برقرار کرده که وجود هر یک بدون دیگری بی معنا باشد.
با مثالی وارونه، سعی میکنم مفهوم مدنظرم را منتقل کنم. براساس تعریف فیزیک دانان، سرما و گرما در تضاد یکدیگر نیستند چون عدم وجود یکی، دیگری را مفهوم میبخشد. اندیشمندان این رشته معتقدند که چیزی به عنوان سرما وجود ندارد، بلکه "سرما" همان عدم وجود گرما است. سرما پدیده ای است که بر اثر کاهش دما رخ میدهد و آنچه که به عنوان "سرما" یاد میکنیم در اصل همان عدم وجود گرما است. اما رنج و شادی مخالف (یا متضاد) یکدیگرند چون وجود هر یک بدون دیگری ممکن نیست.
اما چگونه میشود از پیوند بین این معانی سود برد؟ بگذارید با چند پرسش ساده شروع کنیم. "حال دلتان چطور است؟" معنا و مزه تصمیم هایی که میگیرید و کار هایی که انجام میدهید، مثل گذشته بر کاشی ذهنتان حک میشود؟ اخیرا احساس نمیکنید که "فرمول پخت روزتون" یه چیزی کم دارد؟ یا قایق تمرکزتون به جای اینکه بیشتر در آب های پرخروش زمان حال به سر ببرد، بیشتر اسیر آب های راکد زمان گذشته یا آینده است؟ به طور روزانه یا حتی چند بار در روز، براتون اتفاق افتاده که مدتی در افکارتون غرق میشوید و بعد از اینکه از خلسه ی خود بیرون می آیید، متوجه میشوید مدت زمان قابل قبولی را فقط با غرق بودن در افکاری که حتی الان به وضوح به یادشان نمی آورید، گذرانده اید. چرا مثل قبل نمی تونید افکارتان را کنترل و در مقابل رنج های بیرونی و درونی مصون جلوه کنید؟ چرا با اینکه به نظر میرسد، همه چیز در مسیر ترقی و رشد شما در حال جریان است اما هنوز هم حس گرم و خوشایند شادی و رضایت شخصی، شما را از خود لبریز نمیکند؟ برای پاسخ به سوال های بالا، با اشاره ای به نیلوفر آبی سعی میکنم تمثیل خاطره انگیزی در ذهن هایتان رسم کنم. نیلوفر آبی در باتلاق های پر از گل و لای رشد میکند اما بر خلاف مکان رویش اش، رایحه ای بسیار دلنشین دارد. حال خودتون را جای نیلوفر آبی بگذارید. خودتون را در حالیکه توسط مردابی از ناامیدی ها محاصره شده اید، تصور کنید. این گل و لای همان رنجی هستند که از درون دچارش هستید.
پیوند بین رنج و شادی را به یاد دارید؟ این پیوند باعث شده که بدون رنج، شادی بی معنا جلوه کند. پس اگر به دنبال کسب انواع مختلفی از شادی هستید باید اول تصمیم به هم آغوشی با رنج های شخصی تون بگیرید. نقش رنج در اینجا در تساوی نقش گل و لای برای گل نیلوفر است. برای خلق شادی و لذت به رنج نیاز داریم. بنابراین چه بهتر است که با انواع رنج ها آشنا باشیم. رنج ها از سه نوع خارج نیستند: ذهنی، جسمی و ذهنی جسمی. تمام رنج ها محل مبدا و گسترش دارند که اگر موفق بشویم به موقع شناسایی شان کنیم، شاید بتوانیم از اثرات مضطرب کننده شان بکاهیم. رنج ها موجب تنش روانی و جسمی خواهند شد که تنها راه کاستن از تنش ها این است که آنها را بپذیریم. پذیرش و مدیریت رنج های درونی و بیرونی، مهارتی است که همگی باید در آموختن آن بکوشند. بسیاری از رنج ها به سبب تجربه کمتر در سنین جوانی برای افراد رخ میدهند. فرد دچار رنج، رنج را مانند یک چرخه منتقل میکند. رنج های ما بر دیگران تاثیر میگذارد. در این هنگام که رنج مثل یک بیماری واگیردار در حال همه گیری است، ما نیازمند واکسون هنر رنج کشیدن هستیم. با همگانی شدن یادگیری هنر رنج کشیدن، رنج های کمتری در جهان وجود خواهند داشت.
همان گونه که رنج ها انواع غم را موجب شده، شادی ها حال خوش را پدید می آورند. اگر حال غمگین و خوشحال را مثل شب و روز بدانیم. این دو جدانشدنی و به هم پیوسته اند. انسان ها هر یک نوازنده اند. هر یک امواج و اثراتی از خود باقی میگذارند. امواج اثرات ما انسان ها بر روی یکدیگر یا خودمان ممکن است سالیان سال پا برجا باقی بماند؛ پس چه خوب است حتی اگر سازی نداریم سعی کنیم زیبا بنوازیم. همه ما در زندگی هایمان شانس یادگیری و نواختن یه ساز را به دست نمی آوریم. موضوع درخور توجه این است داشتن ساز مهم نیست بلکه نحوه ی نواختن است که همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. نواختن را باید جوری بیاموزیم که از قابلمه گرفته تا ویالون، هر چه را به ما بدهند، بتوانیم صدایی دلنشین و خواستنی از آن به دست بیاوریم. موجی که سبب آزار و آسیب برای خودمان و دیگری نباشد.
اما به یاد داشته باشید که زخم ها و آسیب هایی که متحمل شده اید تا به خواسته هایی که براتون ارزشمند بوده اند برسید، همچون نشان افتخار همیشه با شما همراه خواهند بود. این ستاره های سربلندی و آزادگی نشان از شجاعت شما دارند. شجاعت رو به رو شدن با وقایع در بستر جنگ و گریز زندگی درحالیکه میتوانستید مسایل را به سبک حل نشده پشت سر رها کنید. زمانی که با شجاعت با مسایل رو به رو میشوید در واقع مثل این است که خود را از بند آنها رها داشته اید چون در صورت رها کردن آنها، موجب برگشت شان در آینده به شکل های دیگر به سمت خود میشوید. فردی که امروز به وقایع دیروزش می نگرد با کسی که پا به این قدم گذاشت یکی نیست اما همین تفاوت ها هستند که ما را از دیگری متمایز میکنند. اگر هر چند وقت یک بار یه نگاهی به آینه کنیم و ببینیم که "که بوده ایم؟" و الان "که هستیم؟" شاید موثر باشد تا در آینده در مورد ضعف ها و نقاط منفی هویتی خود نگرانی نداشته باشیم.
برای شاد بودن نیاز نیست از هیچ رنجی برخوردار نباشیم بلکه کافی است بتوانیم در پذیرفتن دوقلو های شادی و رنج در کنار هم مهارت کسب کنیم.