خنده اش برایم شکست
تلخ بود نَدیدَنش، نَچِشیدَنش
فنجان ام ترک خورد
خیس شدم
تا منعطف تر شوم
تا بیشتر بیاندیشم
تا بیشتر تو را بخوانم
و امروز لبخندت برایم معنا شد
خواندمش، ورقش زدم
راه رفتم و باز خواندمش
قدم ها از من دور شدند اما بازگشتند
نمیتوانستند در صندلی، کنارت نباشند
چند لحظه نیز کافی بود
چون گرمی و شورَت به گونه هایم میچسبید
هر چه بیشتر میمانی
چون تُرشی، بیشتر جا میافتی
بیشتر از بیشتر میگویی
بیشتر شکلاتی میشوی
۲۴ مهر ۱۴۰۲