چند سالِ پیش، اگر کسی رمان شب های روشن را به کسی هدیه میداد معنی اش را نمیفهمیدم. خب، خیلی ساده میگفتم مثل خیلی از کتاب های دیگر. اما حالا که نگاهم کمی چاشنیِ پختگی به خود گرفته است، به نظرم هدیه دادن این کتاب فقط در موراد خاصی باید صورت بگیرد. خدابیامرز داستایوفسکی نمی دانم خودش خبردار بود که چه اثری برای "تدریس مفهوم دوستی در جامعه پسامدرن" نوشته است یا نه؟!
این کتاب باید به یک دوست همیشگی که قرار است همواره هم دوست بماند، هدیه داده بشود. دوستیای که اصلا معناشدنی نیست و شکستن اش منجر به متلاشی شدن دنیای هر دوطرف خواهد شد. دوستیای که نگاه شما نسبت به آدم ها را تغییر داده و به جهت گیری مسیر زندگی شما یاری رسانده است. دوستیای که حال شما را فهمیده، تک تک نفس هایتان را چشیده، با شما همراه بوده و شما نیز همراهی اش کرده اید. وابستگی تان بیش از نیاز درخت به آب و همبستگی تان محکم تر از دره های بین کوه ها به یکدیگر هست.
برخورداری از نعمتِ آدم هایی که حال ما را سامان ببخشند، ما برای آنها ارزشمند باشیم و آن ها نیز برای ما همین حُکم را داشته باشند؛ خیلی اندک در کل یک زندگانی امکان وقوع یافتن می یابد. اما آدم ها با داستان های گوناگون به زندگی ما وارد میشوند و پس از مدتی هم با کمی قدم زنی راه خروج خود را می یابند. این ما هستیم که تصمیم به حفظ ارتباط خود با افراد مختلف میگیریم. هر از گاهی، سلام گفتن و بی بهانه حال فرد را پرسیدن، نشان از مهری درونی دارد. یک تواضع آرام در مقابل هستی و آفرینش! یک عشق پاک نسبت به زیستن! زیستی که برا از هر گونه پلشتی و ناراستی باشد.
زمانی که انسان ها را در قالب جنسیت، مُهر میزنی و افکارشان را در سنجه میگذاری، اولین خطِ محدودیت برای شنیدن تعداد بی شماری از افکار را برای خودت را رسم کردهای. آدمی به فکر و سخن خود ارزشمند است. به آنچه انجام میدهد و اینکه «آیا اعمالش با افکارش سازگاری دارد؟»؛ نه به صورت و ثروت! و نه به هزاران هزار دلیل مادی دیگر! این جسم های ضعیف و شکننده که خداوند، روح و نفس ما را در ظاهر فیزیکی آن زندانی کرده است، فقط یک فیزیک هستند. تمام این هستی و آنچه در آن یافت میشود از قوانین فیزیکی تبعیت میکند. همان طور که عوالم دیگر قوانین مرتبط با خود را دارند. با وجود قوانین ثابت که در بسیاری از موارد ناشناس هستند، انسان چگونه میتواند به شناختن خود و جهان اطرافش کمک کند؟ مگر جز این است که پذیرفتن نادانی و پیش گرفتن تواضع قدمی برای شناختن هر چه بیشتر خواهد بود.
قدم به قدم با تاریخ، انسان هایی پا به عرصه بشریت نهاده اند که عطش برای یادگیری، امیدی برای زندگانی شان شده و خدمات آنها به زیستن دیگران، مایه ماندگاری نام هایشان! عنصر مشترک تمامی این ذهن های پویا، پرسشگری بوده است. آنچه که هر دولت دیکتاتور و مستکبری بر علیه اش می ایستاد.
گاه آزادی موجب مسمومیت میشود. اکتیویست (activist) بودن مثل یک چاقی دولبه است. شما به دفاع از نگاهی که دارید، تصمیم به ایستادن برای دفاع از نگاه تان میگیرید. ولی حتما باید هزینه های پرداختی برای کنترل همه جانبه ای که به دست میگیرد را در نظر داشته باشید. گاهی چنان این هزینه ها سنگین اند که میتوانند کمر یک ملت را به کلی بشکنند و موجب ویرانی اقتصادش باشند. (مثال: جنگ های تحمیلی و تحریم های جهانی) جنگ بر سر مکان، ملیت گرایی و جنسیت زدگی از معانی هستند که مانع رشد آدمی بوده و هستند. تصور کردن دنیایی بدون ارزش گذاری معانی بالا، چقدر شیرین است.
آیا ما از حالا میدانیم که ابن سینا یا دکتر حسابی بعدی کی متولد خواهند شد؟ خیر. چون آدم ها با تاثیرپذیری از "روح زمان خود" (Zeitgeist) شکل میگیرند. تاثیر همبسته ای از ژنتیک، تربیت و محیط! اما فرمول مشخصی برای پرورش چنین افرادی نیست. چون در هر لحظه، زندگیِ آدم ها با توجه به انتخاب ها و شرایط محیطی آنها، در حال جهت گیری در قالب های متفاوتی است. با فرض شرایط مساعد و تا حد ممکن خالی از استرس، تا چند درصد، رشد افرادی که در مسیرِ درستِ تغییر قدم بردارند، افزایش مییابد؟
مفاهیمی که هر ملت در هر دوره زمانی در پرورش آن، تلاش ها گنجانده است، قدمی برای آینده سازی و پرورش نسل های آینده اش خواهد بود. به خطا نسل های جوان ایران، بدون آنکه فرصتی برای رشد چند جانبه داشته باشند، از همه سو مورد تهاجم و استرس قرار گرفته اند. (بُعد اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، فرهنگی و ... .) به نظر شما باهوش ترین افراد، در فضایی بسته، چه عملکردی از خود نشان خواهند داد. جز این خواهد بود که اولین تلاش شان، رهایی از استرس چندگانه خواهد بود.
از کودکی با صلابت از فارسی و فارسی زبان بودنم یاد کرده ام. اما چندان که به نظر می آید، نامی از کشور خود به میان نیاورده ام. شاید چون از نظر سایر انسان های روی زمین، نسبت به انتخاب های سیاسی دولت اکنونش مطمئن نبوده ام. نه از سیاست سخن گفته ام و نه به جانبداری اش تمایلی نشان داده ام. چون سیاست را مثل فوتبال، در مقام یک بازی میدانم؛ که احتمال تغییر نتیجه در هر لحظه از آن وجود دارد. شنیدن دیدگاه های دیگران این شناخت را برای من پدید آورده است که به تعداد انسان ها روی زمین، راه و روش برای بررسی و شناخت پدیده ها وجود دارد.
«بررسی مفهوم پذیری مفاهیم در جوامع امروز با دید معرفت شناسانه و با تکیه بر روانشناسی تحولی» امیدوارم این نوع نوشته ها با برخورداری بحث تطبیقی از جامعه امروز ایران، ادامه دار باشند.