ویرگول
ورودثبت نام
Saeed Hasani
Saeed Hasani
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

پشت در های بسته

داستان‌های تکراری، زیاد شنیده‌ایم اما هیچ‌کدام به قدمت "داستان باور" نمی‌باشد. باوری که به سختی رد آن را در اطرافیان‌ام می‌جویم. باوری که شاید سالیانِ سال است، ردی از آن دیده نشده است. معلوم نیست چه شد که یک‌باره سر از بی‌باوری در آوردیم. شاید معجزه‌ی درهای بسته است که ما را به چنین خاتمه‌ای کشانده است. امروزه خیلی از اتفاق‌ها پشت درهای بسته رخ می‌دهند. یا به قول عام: پشت پرده. روزگار که خود فکر می‌کرد بازی‌دهنده و پرده‌پرداز است، بازی دست آدم‌هایی شد که طمع‌شان را با چاشنی مذهب در دهان مردمی می‌چکاندند که جز باور، پشت و پناه دیگری برای تکیه نداشتند. مردمی که شرافتشان را نه به رفتن فروختند نه به ماندن. مردمی که مدت‌هاست یک لنگه پا در هوا ایستاده‌اند به امید آینده‌ای که شاید تغییری در آن، زندگی آیندگان را تامین کند. این روزها اما، باور سخت شده است. ما همگی بدون این‌ که بدانیم بازی دستان آلوده‌ای شدیم که حتی خودشان هم نمی‌دانستند خواسته‌شان از ما چه بود. آیندگان تاسیس شد تا بگوید: « هنوز برای باور دیر نیست. هنوز دیر نیست که دستان‌مان را بالا بگیریم و بگوییم ما با جمع موافق نیستیم. ما برای تک‌تک قطره‌های هر ایرانی مسئولیم. مگر ایران بدون مردم‌اش، معنایی برای زیستن خواهد داشت.» آیندگان، اما در آخرین روزها از فریب گفت. از نمایشی که ماهرانه تدوین شده بود تا آینده‌ی ایران را دچار دگرگونی کند. در آخرین روزها مهشید امیرشاهی در آیندگان نوشت: « اگر امروز او -شاپور بختیار- را از صحنه مملکتمان برانیم خطایی کرده‌ایم جبران ناپذیر و نابخشودنی. من معتقدم که این مرد عزیز، این مرد عمل، دارد فدای هیجان و غلیان عده‌ای و فرصت طلبی‌های عده‌ای دیگر می‌شود و اگر فدا شود اسف‌انگیزترین شهید حوادث اخیر خواهد بود.» گرچه در آن روزها خانم امیرشاهی از چیزهایی سخن گفت که متاسفانه زندگی به همه آن‌ها جامه عمل پوشاند، اما انگار هیچ‌کس از آن‌چه در جریان بود هیچ آگاهی نداشت. مهشید عزیز در آخرین سخن‌هایش از غم امروز ایران در آن زمان یاد کرد: « من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هر چه تمام‌تر بلند می‌کنم، حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند. من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه نداده‌ام؛ ولی این بار می‌ترسم نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر آینده‌ی این ملک و سرنوشت همه‌ی آن‌ها که دوستشان دارم.»

شاپور بختیارداستان باورفریبمهشید امیر شاهیروزنامه آیندگان
برای خواندن سایر نوشته‌ها می‌توانید به وبسایت من به آدرس saeidhasani.ir سر بزنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید