نگاه هایی مهتابی
یا شاید هم آبی
که در گوشه ای بیدار
تو را نظارهگرند
یا در صدفی، خاموش اما هشیار
ارزش ها را در خود نهفته اند
بی تاب اند و جاندار
چون باد، ناپیدا
چون ابر، پیرو
و چون آب، بی آلایش
هر یک نعمتی در زیست شان جاری است
و امروز میلادِ تو است
روزِ تکرارِ نخست
یادآوریِ شیرینی به خلق دوبارهِ ارزش ها
یادآوریای بر ۲۱ فتح شیرین
و اما شیرینی اش بر گونه هایت خواهد ماند
چون نیلوفری
و رفتارت نیز از آن حکایت دارد
در مه و ابر، باد و طوفان، لرزشِ ارزش، خواهی ماند
به استواریِ دماوند
و این پاره کلام، از آسمان من جاری است
چون دنبال مترادفی برای معرفت گشتم
اسمت تداعی شد
و چنین تداعی هایی کم اند
خیلی کم
دیشب نزدیک صبح
هوا، آبی، قرمز و زرد قاطی داشت
و نسیم چند رنگش را که به صورتم کوباند
یاد دوستیات افتادم
یاد چهارشنبه های بیتا
و آن روز ها که گذشتند تا پلی شوند بر امروزمان
پلی که هر چه شسته شود رنگش نخواهد رفت
از طعم اش کاسته نخواهد شد
کهنه تر که شود، ماندنی تر خواهد بود
+ پیوست:
سکوت همیشه، درد است
همیشه، سرد
همیشه، خاموش
پس یکدل، حسرت آینده را قورت دادم
تا امروز برایت بنویسم
که همین امروز، نعمت دوستی ات مرا زیادت است
و گاهی چنان روشنک
بیتابم
سرگشته ای گلگون و دلگیر
گلگون از زیارتت، دلگیر از تعداد کم شان