حسرت زندگی نزیسته همیشه زمانی سراغمان میآید که با خود میگوییم ای کاش آن روز فلان کار را میکردم یا ترسی مانع از انجام آن نمیشد در نتیجه میتوانیم بگوییم که هر گاه که جسارت انجام کارهای پر ریسک را داشته باشیم میتوانیم حسرت از زندگی نزیسته را کم کنیم. اما مسئله به این سادگی نیست و زندگی هیچ وقت به این اندازه مهربان نیست. شکست و ناکامی تلخ است و نیروی گریز از شکست مقاومت بسیاری دارد اگر روزی شکست را تجربه کنی دیگر تفاوتی ندارد که دلیل آن چیست رنج ناکامی را تجربه خواهی کرد و همچنین چگونه میتوان اطمینان یافت که این ریسک پیش رو همانی است که قرار است حسرت زندگی نزیسته ما را برطرف کند مگر نه اینکه تمام حسرت های ما ناشی از تصمیماتی است که ما را به سوی یک چیز برده و از هزاران چیز دیگر محروم ساخته، که روی دیگر هر انتخاب حسرت از دست دادن است. آری میدانم که مسئله هزینه و فایده است اما باز هم تکرار میکنم زندگی اینقدرها هم ساده نیست بسیاری از مواقع هزینه و فایده به درستی روشن نیست و حتی در صورت روشن بودن، شرایط همیشه یکسان نمیماند.
زندگی شبیه بازی تخته نرد است هربار تاس میاندازی و منتظر نمایش اعداد هستی و قدرتی بر این نداری که چه عددی روی تاس بیاید ولی اختیار آن را داری که با اعداد پیش رو چگونه مهره ها را حرکت دهی و باید در لحظهای از بازی آن حرکت پر ریسک را انجام بدی و منتظر بمانی تا ببینی تاس برای رقیب چه میآورد و مجدد برای تو چه را میخواهد. در بازی زندگی هم همین شرایط برقرار است گاهی با دیگری رقابت میکنی، گاهی با خود، گاهی با زندگی و گاهی هم با زمان. به هر طریق انتخاب های محدودی وجود دارد که سایهای از حسرت، شیرینی آن انتخاب را تاریک میکند. من فکر میکنم که گریزی از حسرت نیست چرا که ما ناتوانتر از آنی هستیم که هم بر شرایط مسلط باشیم هم به هزینه و فایده تصمیماتمان آگاه. شاید بتوان گفت که حسرت معنایی ندارد وقتی اختیار نداری. به هر حال سخت نگیر به بازی ادامه بده شاید تاس، یک روز، روی خوب خود را نشان داد.