نامه های علی و زری·۱ ماه پیشتهران فصل پیادهروی های طولانیزری عزیزمعنوان این نامه رو از پادکستی برداشتم که به تازگی مشغول گوش دادنش بودیم. روایتی از شش نفر. در باب عشق.ملموس، شاید بهترین واژه ای ب…
itsmahmoud·۱ ماه پیشنوشابههوا کاملا تاریک شده بود و سوز سرما همه جا را صاحب شده بود و چراغ ماشین ها و تابلوهای چشمک زن مغازه ها همه جا را نورانی کرده بود.خیابانها حس…
زئوس؛ خدای خدایان·۲ ماه پیشفرار از تقدیر ناخواستهامروز تقریبن ۳ ساعت و نیم گل یا پوچ بازی کردیم. چسبید. واقعن چسبید. میتوانست بهتر باشد. مثل تابستان. و تقریبن هرچیز دیگر.مسئله این است همی…
فِ_اَلف·۳ ماه پیشسقوط"سقوط" رو تموم کردم.کامو برای من یک نویسنده خاصِ. خیلی جاها نمیفهممش اما همچنان دوستش دارم. این ها فقط احساسات من هنگامِ "سقوط" است.اوایل ک…
itsmahmoud·۳ ماه پیشعکسروی مبل جلوی نشسته بود و با کنترل کانالهای تکراری را عوض میکرد که صدای زنگ خانه به صدا درآمد،در را باز کرد و خواهرش وارد شد و بعد مادرش آمد…
itsmahmoud·۴ ماه پیشانتقالیالان هیجده سال و سه ماه و دوازده روز بود که استخدام شده بود،البته این بجز دوسال و نیمی بود که دوره طرح را گذرانده بود و مدتی هم قراردادی کا…
itsmahmoud·۴ ماه پیشمیخکوبمن استاد شده ام و مهارتی بس عجیب بدست آورده ام،مهارتی چنان شگرف که خود نیز از دیدن آن در حیرت هستم،مهارتی آنچنان سنگین و بزرگ که چنان بر دو…