همهی حواسم و جمع کردم که بهش بگم بیا از اول شروع کنیم بیا به خودمون یه فرصت دوباره بدیم حیف اون رابطه که به اینجا کشید. که بهش بگم من دلم برای اون شام درست کردنا و دور میز نشستنا تنگ شده که دلم برای اون حس خوب با هم خوابیدن تنگ شده. در جواب چی گفت؟ تو خیلی خوب بودی خیلی نرمال مثل هر زن دیگهای میخواستی ستل بشی من ولی ادمش نیستم از اولم قرارمون همین بود. یه رابطهی باز. گفت “من الان با یکی دارم دیت میکنم با یه ادم مثل خودم که نمیتونه ستل بشه یه ادم که مثل خودم نرمال نیست“. ویران هم نشدم حتی. شوکه شدم. دیشب گفت. دیشب هوا سرد بود. دیشب باد میومد. دیشب نور چراغا کمتر بود. دیشب ادما مرده بودن روح نداشتن. دیشب زمین تند تند میچرخید دور خودش، هدف نداشت. دیشب من میچرخیدم دور خودم، هدف نداشتم.