ویرگول
ورودثبت نام
سحر
سحر
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

__//

من رویاهای زیادیو رها کردم. بعضی صبحا وقتی بیدار میشم رغبت نمی‌کنم از تخت بیام بیرون. یه وقتایی که از زندگی به تنگ میام، دنبال چیزی می‌گردم که بتونم با کمکش سنگینی اون لحظه رو تاب بیارم. هوس یه جور شیرینی می‌کنم. سعی می‌کنم بخوابم. در واقع یه بازه‌ای از زندگیم خوابیدن برام حکم دراگ زدن داشت. می‌خوابیدم که حس نکنم. فک کنم واسه همینه سال‌ها مشکل خواب دارم. به سختی می‌خوابم و به‌ سختی بیدار میشم.

شراب من خوندنه و چیزی که به نوشتن وادارم کنه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید