در مدرسه یا دانشگاه!
در صف نانوایی یا صف نوبت یک کیلو گوشت یخ زده!
دقیقا در کدام یک از این لحظات حواسم به خودم بوده؟
فکر به اینکه روز ها و شب ها در تلاش برای یک لقمه نان سگ دو میزنم، فکر و خیال برایم باقی نگذاشته!
از شما که پنهون نیست!
شب ها اصلا نمیفهمم چطور خوابم میبره!
صبح بیدار میشم و دو ساعت زودتر راه می افتم که به این تهران کوفتی برسم!
تازه اگه برسم!
باور نمی فرمایید؟
روزهایی بوده که من آنقدر دیر رسیده ام که سه ساعت بعد از نهار تایم کاری تمام شده بود!
دقیقا در کدام یک از این لحظات حواسم به خودم بوده؟
از تمام طرف ها کشیده میشوم و دقیقا نمیدانم از کجای ماجرا بگویم اما بگذارید انتهای ماجرا را بگویم!
تا به حال در گوگل سرچ کرده اید؛ چرا انسانها کار میکنند؟
مشاهدات و مقالات جالبی در این باره وجود دارد اما واقعا زمانی که یک فرد این سوال را سرچ میکند پاسخی مانند ۲۱ دلیل برای کار کردن دنبال میکند؟
یا پاسخی مانند کار خوب است؛ باید کار کنیم تا زنده بمانیم!
کار کردن باعث استقلال و آزادی عمل میشه اما گاهی ممکنه مسیرهایی سر راهمون سبز بشه که از خودمون بپرسیم اینجای جهان درسته؟
ممکنه اینجای جهان کسی اذیتتون کرده باشه!
یا نمک رو زخمتون پاشیده باشه!
زیرآبتون رو زده باشه!
بدقولی؟
بددهنی؟
خیلی چیزای دیگه!
انقدر دلیل های زیادی برای اینکه از خودمون بپرسیم اینجایی که وایسادیم درسته یا نه وجود داره که هر روز باید جلوی آینه از خودمون بپرسیم!
اونم تو این زمونه!
آقا زمونه ی بدی نشده؟
خیلی باهم بد رفتاری میکنیم!
بعد تهش میبینیم ای دل غافل هرچی مریضیه افتاده به جونمون!
هرچند نمیشه از تاثیر کار کردن تو زندگی صحبت نکرد.. واقعا یک روز هایی هست که از افسردگی تخت رو بغل کردی بعد مادرت انتظار داره نوبل المپیاد شیمی رو ببری!
میری سر کار حداقل مادر انتظار نداره المپیاد ببری فقط انتظار داره آدم شی!
لپ کلوم بخوام بگم اینه که کار خوبه ولی نه به هر قیمتی!
شما صبر داشته باش!
قیمت خودت رو پایین نیار
من قول میدم کار بیاد سمتت تازه دو ساعت زودتر هم بیدار نشی
عه
عه
عه!
تصادف کردم؟
نه فکر کنم خواب دیدم!
عجب ماجرایی بود ها!
ساعت چنده حالا؟ ۶ صبح؟ وای تندرو نره! نمیرسم!
بله!
دقیقا در کدام یک از این لحظات حواسم به خودم بوده؟