ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

وقتی حواسمان نیست ذهن چه کار می‌کند؟



داشتم مجموعه فایلهای صوتی آقای آذرخش مکری در مورد ملال رو گوش می‌دادم. حرفاشو دوست داشتم برای همین می‌خوام تو این یادداشت خلاصه‌ای از درکم رو برای خودم بنویسم.

حالات مختلف ما:

  • اگر سطح و نیاز محیط بالا باشد و توان و استعداد ما پایین، حس اضطراب پیدا می‌کنیم?
  • اگر سطح و نیاز محیط معمولی یا پایین باشد و توان و استعداد ما هم معمولی یا پایین، حسی بی‌تفاوتی پیدا می‌کنیم?
  • اگر سطح و نیاز محیط پایین باشد و توان و استعداد ما بالا، حس ملالت و دلزدگی پیدا می‌کنیم?
  • اگر سطح و نیاز محیط بالا باشد و توان و استعداد ما هم بالا، حس شعف* پیدا می‌کنیم?


می‌خوام درباره دوتای آخری صحبت کنم، ملالت و خوشحالی.

اول: در مورد بالا بودن محیط و استعداد، در واقع تناسب سطح بالایی از محیط و فرد، چیزهای جالبی شنیدم که خلاصه‌اش می‌شه اینها:

  • وقتی در این حالت هستیم حس خوشبختی داریم?
  • زمان برامون خیلی زود می‌گذره یهو سرتو میاری بالا می‌بینی چهار ساعت گذشته و تو متوجه گذرش نشدی
  • در عین حال وقتی به روزت که تموم شد فکر می‌کنی به نظرت خیلی دور میاد یعنی چی؟ یعنی وقتی شب می‌خوای بخوابی و اتفاقات امروز رو مرور می‌کنی، انقدر تعداد وقایع برات زیاد بوده، ذهن شلوغ و درگیر مسائلی بوده، به نظرت انگار چند روز گذشته یعنی انگار این تعداد واقعه برای یک روز زیاده.
این خیلی جالبه و مطمئنم شما هم حسش کردید مثلاً در عینی که به نظرتون زود سفر تموم شده وقتی به شروعش فکر می‌کنید انگار چند هفته پیش راه افتادین. حالا در مورد ملال دقیقاً برعکسه یعنی طرف همش می‌گه چرا زمان نمی‌گذره؟ ولی وقتی شب میشه انگار خیلی زود شب شده! با همون نگاه بخوام پیش برم میشه انگار انقدر وقایعِ کم برای یه روز عادی نیست!

این توضیح مختصر خیلی برام جذاب بود ولی نه به اندازه مورد بعدی...


دوم: در مورد ملالت و دلزدگی یعنی زمانی که توان و استعداد بالاتر از نیاز محیطه هم چیزهای جدیدی شنیدم که جالبتری‌هاش اینهاست:

  • لحظاتی هست که به دلیل ملال ذهن ما پرش پیدا می‌کنه، همون موقعها که می‌گیم حواسم پرت شد، البته همیشه هم متوجه نمی‎شیم که حواسمون پرت شده?، این لحظات گویا 40درصده!!!?
  • حالا چیزی که جالبه چیه؟ اینکه ذهن در این پرش افکار به مسائلی فکر می‌کنه که در حلش مشکل داشت یا درگیرش شده بود! جالبه نه؟
اگه درست بگم، شنیدم دکتر حسابی مسائلی رو که حل نمیشد شب میذاشت زیر بالشش که تا صبح حل بشه! من خودم هم تجربه کردم گاهی وقتی یه موضوعی رو به کل رها می‌کنم و ذهنمو آزاد می‌کنم وقتی که اصلاً بهش فکر نمی‌کنم یهو چیز جدید و خوبی در موردش به ذهنم می‌رسه.

این خیلی جالبه و انگار یه نوع هوشمندی مغزه! (این چه عبارتیه!?) انگار ذهن می‌گه مسائل حل نشده رو بذار تو برو، بسپارش به من!

  • نکته دیگه در مورد این پرش افکار اینه که در این مواقع ذهن در بالاترین سطح خلاقیته!!! انگار وقتی ضمیر خودآگاهمون دست از سر مغز برمیداره اون تازه می‌تونه نفس بکشه!

در کل انگار ملالت و دلزدگی خیلی هم بد نیست!


حالا بعد از این مختصر یه ذره از حس و فکرم در حین شنیدن این مطالب بگم:

اول که داشت از ملال حرف میزد گفت که کسایی که مدیریت زمان بهتر و ذهن منظم‌تری دارن کمتر ملول می‌شن چون می‌تونن توجه خودشون رو به موضوع بدن و با مدیریت زمان از ملالت دور بشن.

من کلی به خودم بالیدم ?چون به نظر خودم ذهن منظمی دارم(هر چند نمی‌تونم هنوز به همون منظمی چیزی بنویسم)

ولی بعدتر گفت کسایی که حواسشون بیشتر پرت میشه، به عبارتی بیشتر ملول میشن خلاق‌ترند چون بیشتر ذهنشون فرصت داره تو اون محیط خلاقانه باشه (همون محیطی که ضمیر خودآگاه دست کنترلشو برداشته)

بعد بادِ بالیدنم خالی شد! ?چون واقعاً من تو خلاقیت تعطیلم! البته این بیشتر حرفاشو برام جالب کرد چون حداقل در خودم اونها رو درست دیدم.


دومین چیزی که وسط حرفها یادم اومد این بود که این روزها خیلی می‌شنوم میگن از وقتهای مرده‌اتون استفاده کنید، پادکست بشنوید، مطالعه کنید، فلان کنید بهمان کنید و من مدتی هست که با این موضوع مخالفم.

نگاه قبلی من: آقا آدم باید به مغزش زمان آزاد بده نباید همه لحظات رو با داده و اطلاعات پر کنید. حتی نباید همه لحظات رو با صدا و آدمها پر کنیم، گاهی سکوت لازمه، گاهی تنهایی لازمه، گاهی باید تو ترافیک به آدمها و خیابون و حیوونا دقت کنیم، اصلاً دقت نه، نگاه کنیم. بدون استرسِ زمان و هدر رفتنش نفس بکشیم، بدون هندزفری تو گوشمون قدم بزنیم و خلاصه ازین حرفها. من به نظرم اگه از زندگی این لحظه‌ها رو بگیریم انگار کمربندمونو سفت‌تر از سایز شکممون بستیم! انگار غذای بی‌نمک خوردیم، انگار فیلم سیاه و سفید دیدیم.

حالا یه نگاه دیگه بهم اضافه شد: اگه ما به ذهنمون اجازه ندیم ملول بشه، حواسش پرت بشه، وقت نداشته باشه واسه خودش تو محیط خلاقه‌اش بگرده می‌پلاسه! انقدر تحت تاثیر روند امروز جامعه سعی نکنیم همه وقتمون رو پر کنیم. ما حتی فراغتمون هم پر می‌کنیم. پر از صدا و مطلب و آدم!

به حریم خصوصی و اوقات فراغت مغزمون احترام بذاریم?

این بود انشای من بعد از شنیدن مجموعه ملال?

یادداشتدختر سه‌شنبه‌هاذهنملالتخلاقیت
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید