ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

10. تاریخ در هزاره چهارم قبل از میلاد، قسمت دوم

شهر سومری در 4000سال پیش از  میلاد
شهر سومری در 4000سال پیش از میلاد

رسیدیم به تولد شهرها، مردمِ یکجانشینی که به لطف کشاورزی دیگر نگران تهیه غذا نبودند (و البته به لطف همان کشاورزی تنوع غذایی‌شان به شدت کم شد) با اوقات فراغت بیشتر خود، صنایع دستی را توسعه دادند و کم‌کم دهکده‌ها بزرگ شد و شهرها متولد شدند.

ایجاد شهر یعنی توسعه خدمات مدنی، یعنی ایجاد دولت! و در کنار این دولتِ نوزادِ کم‌توان، دین هم با حضور معابد، خود را قوی و مهم جلوه‌گر ساخت؛ بنابراین مردم پس از تولد شهرها با خدمات مدنی و روحانی از سمت دولت و معبد روبرو شدند. در یک شهر بین‌النهرینی معبد قلب شهر بود!

اما تصورتان از معبد چیزی شبیه مسجد و کلیسای امروزی نباید باشد، معبد اقامت‌گاه خدای شهر بود و وظیفه مردم تأمین نیازهای معبد! معبد دارای املاک وسیع بود و کارکنان بسیاری داشت در کشاورزی، در دامداری و در صنایع. در واقع معبد متولی اقتصاد بود و همین نیازهای اقتصادی آن بود که در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد(حدود 3400 تا 3200 قبل از میلاد) به اختراع خط منجر شد. خط میخی در بین‌النهرین و کمی بعد خط هیروگلیف در مصر در همین دوران ایجاد شدند که ابتدا تصویری بودند و کم‌کم تبدیل به علائم و هجاها شدند.

و اما سبک زندگی مردم:

ما امروزه تفاوت زیادی بین شهرنشین و روستانشین قائل هستیم( البته اگر هنوز تفاوت‌های زیادی باشد!) ولی در جهان باستان، شهرنشین و روستانشین فرق چندانی نداشتند. اهالی روستا هر روز صبح با شهر خداحافظی می‌کردند و به سرِ زمین خود می‌رفتند تا به کشت مشغول شوند درست مثل روستانشینان. شهرنشینان و روستانشینان یعنی یکجانشینان کشاورز بودند ولی اهالی کوچ‌نشین دامدار بودند و مدام در حال جابجایی برای یافتن مرتع و چراگاه مناسب. پس فرق اصلی در یکجانشینی یا کوچندگی بود.

البته گاهی کشاورزان بعد از فرسایش خاک مجبور به کوچ به زمین کشاورزی دیگری می‌شدند و گاهی نیز کوچندگان نیمه چادرنشین می‌شدند و مدتی در منطقه‌ای می‌ماندند ولی خاورمیانه باستان در نفرت و دوستی بین این دو گروه در نوسان بود.

  • نفرت: چون یکجانشینان همیشه نگران بودند که کوچندگان غارتشان کنند.
  • دوستی: چون هر دو گروه به تبادل محصولات زراعی و دامی بین خودشان نیازمند بودند.

این تضاد به وضوح در ادبیات عامه آن دوران دیده می‌شود، نمونه معروف آن: کشته شدن هابیل گله‌دار به دست قابیل کشاورز!

بخواهم نظر خودم را بگویم در برخورد کمی که با کشاورزان و گله‌داران داشته‌ام هنوز هم تفاوت چشمگیری بین اخلاق این دو گروه دیده می‌شود. کشاورزی که همیشه چشم به آسمان دارد و یا نگران آب و باد و خاک است و در سرما و گرما دلش شور زمین و محصولش را می‌زند و گله‌داری که مدام در گشت و گذار در طبیعت است و نگران آب و خوراک دامش. این دو نوع سبک زندگی، خواه ناخواه خلقیات متفاوتی در مردمش ایجاد می‌کند. به هر حال جامعه باستان به هر دو نیازمند بود.

در انتهای این هزاره مقایسه‌ای کوچک داشته باشم بین مصر و بین‌النهرین، دو تمدن اصلیِ (شناخته شده) این دوران:

  • هر دو بارندگی کمی داشتند و به طغیان رودخانه‌ها وابسته بودند.
  • هر دو از داشتن منابع غنی فلز و چوب محروم بودند.
  • در مصر امکان آبیاری طبیعی بود ولی در بین‌النهرین مجبور به آبیاری مصنوعی بودند.
  • کیفیت آب نیل خوب بود ولی آب دجله و فرات املاح مضر زیادی داشت.
  • همواره کشت گندم در مصر رایج بود ولی در بین‌النهرین به دلیل افت کیفیت آب و خاک کم‌کم کشت جو رایج شد. (جو می‌تواند آب را از اعماق بکشد و خودش نیز نسبت به گندم حساسیت کمتری دارد. گندم ناز زیادی داشت ولی جو بچه‌ی بساز کشاورزان بود.)
  • مرز میان زمین کشاورزی و بیابان در مصر کاملاً مشخص بود طوری که می‌توانستی یک پایت را در زمین زراعی و پای دیگرت را در بیابان بگذاری! ولی این مرز در بین‌النهرین مشخص نبود به تدریج از زمین زراعی به کویر می‌رسیدی.
  • مصر در محاصره کویر بود در نتیجه امن بود ولی بین‌النهرین مدام مورد تهاجم قرار می‌گرفت.
  • مصر حکومتی ایستا و باثبات داشت ولی بین‌النهرین با امپراتوری‌های متعدد روبرو بود.

به گمانم این تنش و "موقعیت حساس کنونی" پیشانی‌نوشت خاورمیانه‌ی ماست!

در پست بعد از هزاره بعدی خواهم گفت.


تاریخمصربین النهرینچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید