ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

106. جمهوری، کتاب هشتم، قسمت آخر

بدون مقدمه در ادامه پست قبل:

چگونه از دموکراسی به استبداد می‌رسیم یا چگونه حکومت از مردم به یک فرد مستبد منتقل می‌شود؟

تبدیل دموکراسی به استبداد شبیه تبدیل اُلیگارشی به دموکراسی است! اُلیگارشی ثروت را برتر می‌دانست و در به دست آوردن آن افراط کرد، دموکراسی هم آزادی را برتر می‌داند و در کسب آن زیاده‌روی می‌کند.

عباراتی از سقراط را بخوانید:

«اگر در جامعه‌ای دموکرات که تشنه آزادی است ساقیانی ناشایسته پیدا شوند و از آزادی ناب چنان به او بنوشانند که مست شود، چنان جامعه‌ای هر حکمرانی را که در برابر همه‌ی هوسهای او سر تسلیم فرود نیاورد به داشتن افکار اُلیگارشی متهم می‌سازد و به کیفر می‌رساند».

سقراط می‌گوید در این جامعه فرزندان ترس و شرمی در برابر والدین خود ندارند و همین وضع بین استاد و شاگرد نیز برقرار است.

من می‌گویم بهترین نوع رابطه صمیمیتِ همراه با احترام است و اگر احترامی در بین نباشد نوعی افسارگسیختگیِ رفتاری به وجود می‌آید که به ضرر فرد و اجتماع است.

سقراط می‌گوید زیاده‌روی در هر چیز به ضد آن چیز تبدیل می‌شود، زیاده‌روی در آزادی نیز به اسارت می‌رسد.

من می‌گویم زیاده‌روی در دین‌مداری نیز به بی‌دینی می‌انجامد!

سقراط افراد جامعه‌ی دموکرات را به سه دسته تقسیم می‌کند:

  • افراد بی‌اثر و مصرف‌کننده (این عبارات تعبیر من است)
  • افراد اقلیت و تولید‌کننده
  • افراد اکثریت و توده مردم

توده مردم عادت دارند فردی را مقتدر و پیشوا کنند و همیشه فرمانروای مستبد از دل پیشوای ملت بیرون می‌آید!

حال سوال اصلی: چگونه پیشوای ملت به فردی مستبد تبدیل می‌شود؟

  • پیشوا به پشتوانه ملت خون می‌ریزد و اسیر می‌کند و حکم می‌دهد.
  • کم کم مجبور می‌شود بین قدرت و شکست از دشمن خارجی یکی را انتخاب کند.
  • دوگانگی در جامعه به سمت جنگ داخلی بین عده‌ی کم توانگر و شاید آگاه و عده‌ی زیاد توده مردم کشیده می‌شود.

جنگ داخلی رخ می‌دهد:

  • اگر توانگران پیشوا را بیرون کنند و برود و او بتواند دوباره برگردد به مستبدی مطلق تبدیل می‌شود.
  • اگر توانگران نتوانند پیشوا را بیرون کنند او به یاری توده برای خود جمعی نگهبان برمی‌گزیند تا راه بر تکرار خطر ببندد.

اوضاع از اینجا جالب می‌شود که دوست دارم شمای خواننده این عبارات را با تاریخ ایران مقایسه کنید و امیدوارم واقع‌بینانه همانطور که بدی‌های وضع موجود را می‌بینید بدی‌های حکومتهای پیشین نیز در گذر تاریخی به یاد آورید.

  • پیشوا در ابتدا مهربان است و قول می‌دهد از استبداد دوری کند.
  • وام می‌دهد و زمین بین مردم تقسیم می‌کند.
  • عده‌ای از مخالفان را موافق می‌کنند و آشتی‌ناپذیران را حذف می کند.
  • دشمن خارجی ایجاد می‌کند تا توده مردم بدانند برای در امان ماندن به او نیازمندند.
  • مردم در اثر تأمین مخارج جنگ تهیدست می‌شوند.
  • جنگ بهانه خوبی است برای به کشتن دادن کسانی که هنوز در فکر آزادی هستند.
  • کم‌کم مردم از پیشوا دور شده و اطراف او خالی می‌شود
  • در این زمان احتیاج به پاسدار بیشتر حس می‌شود و مردمی که با مزد خوب هر کاری می‌کنند نگهبانان پیشوا می‌شوند.

این وضع را داشته باشید تا در پست بعد و ابتدای کتاب نهم فرد مستبد را توصیف کنیم.


دموکراسیاستبدادسیاست
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید