قبل از اینکه بخواهم به سفرم در ادبیات ادامه دهم میخواهم امروز خلاصهای از این سفر طولانی را بنویسم:
1- در ابتدای کار به سراغ ادبیات شرق باستان رفتم:
2- بعد از شرق باستان به سراغ یونان باستان رفتم که حسابی هم پاگیر شدم! هم سوفوکلس مرا جذب کرد و هم افلاطون!
3- بعد از اینکه از چاه-چالهی یونان باستان درآمدم با دوران کهن باستان و شروع فلسفه وداع کردم و سَرَکی کشیدم به روم باستان اما هیچ اثری از این دوره قصد دوستی با من را نداشت پس دستم خالی ماند!
4- از روم باستان که بگذریم وارد قرون وُسطی میشویم (قیمهی زمان رو دارم میریزم تو ماستِ مکان!). این سدههای میانی در کشورهای زیر آثاری دارد ولی هیچکدام مرا به خود نکشاند و هر چقدر هم سعی کردم نتوانستم کمدی الهی را بخوانم😏کتابی که قطعاً باید یکبار کامل و مفصل بخوانمش🥴
5- آخرین و طولانیترین بخشی که باید بخوانم تازه آغاز شده است: از رنسانس تا امروز. در این دوران سفری خواهم داشت به
کتابهایی که در این دوره و در این مکانها با من دوست خواهند شد قطعاً بسیار زیاد خواهد بود و نمیدانم این ادبیاتخوانیام چه زمانی به پایان میرسد فعلاً که با آن خوشم ولی چیزی دلگیرم کرده است:
در کتاب تاریخ ادبیات جهان نوشته تراویک هیچ اثری از ادبیات ایران نبود! دوران معاصر را میتوانم نادیده بگیرم ولی آیا شاهنامهی فردوسی، آثار نظامی و عطار و سعدی یا دیوان حافظ جایی در این میان نداشت؟
گذشته از آن هزارویکشبی داریم که از دکامرون قدیمیتر است! از چیچی نامههایی مثل سندبادنامه میگذرم.
باز هم بگویم همانقدر که کتاب مقدس و رامایانا و ریگودا در ادبیات جایگاه دارند قرآن هم جایگاه دارد. درست است ادب کلاسیک یا مذهب کهن و اسطورهای نیست ولی جایگاهی دارد.
به هر حال من بعد از خوانش این تاریخ ادبیات در خوانشی مجزا به کتابهای برتر ایران و نیز کتابهای برتر معاصر خواهم پرداخت.
این بود انشای من از راهی که تا به حال آمدهام😄