ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

2. علم‌خوانی: چقدر خودمون رو گول می‌زنیم؟

شاخمون جلومونه!
شاخمون جلومونه!

امروز همون کتاب آهنگ افلاک رو ادامه دادم که توی پست قبل از مهمون ناخونده شدنش حرف زدم. اگه بگذرم از اینکه همه جا پای نیوتون میاد وسط و اینکه چقدر لجم می‌گیره ازش (مدیونید اگه فکر کنید حسودیم میشه بهش). باید بگم که یه چیزی در این خوانش 70صفحه‌ای خیلی برام عجیب بود:

دانشمندها هم مثل خیلی از ما درگیر تصورات و باورهاشون میشدن!

مثلا طرف دوست داشته که بر باور ارسطو بمونه که دایره باید مسیر حرکت سیاره‌ها باشه اونوقت هی با محاسبات خودش که داشته حرف از بیضی میزده مقابله میکرده!

یا طرف دوست داشته باورش به وجود مریخی‌ها خدشه‌دار نشه و واقعا توی رصدهاش نشانه‌هایی از وجود هوشمندای مریخی می‌دیده!

عجیبه. عجیبه که گاهی باور می‌تونه باعث بشه چیزی که وجود نداره رو حتی ببینیم!

حالا توی علم این چیزها بالاخره یه روزی، دیر یا زود، بر اساس مشاهدات و دانشمندای دیگه به یه نتیجه‌ی معقول می‌رسه. حداقل با توجه به آگاهیِ اون زمان ولی در موارد دیگه داستان پیچیده میشه!

توی باورها و اعتقادات چقدر تصور و توهم و حتی آرزو نقش داره؟

به عکس این پست توجه کنید!

اگه شاخی جلوی صورتمون باشه چقدر می‌تونیم دنیا رو بدون اون شاخ تصور کنیم؟ باور کنیم؟ قبول کنیم؟

علمباورتصورفیزیکزاویه دید
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید