
دلم میخواهد هیچ کاری نکنم. چون چند شب رها کردنِ مغزم و اجازه دادن به فعالیت شبانه مرا حدود یک هفته از برنامهام جلو انداخته است پس به دلم اجازهی مرخصی میدهم.
ذهنم این روزها بیخودی آشفته است به گمانم در حال خانهتکانیست و احتمالاً نیازی هم به من ندارد فقط نباید باری به دوشش بگذارم. پس همراهیاش میکنم.
پ.ن: گاهی فکر میکنم لازم است با خودم بیشتر وقت بگذرانم، با خودم مشورت کنم، به حرفهایش گوش کنم، برایش صحبت کنم. دلم میخواهم دوست خودم باشم. شاید از این به بعد بتوانم.