ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

51. سوفسطائیان

بعد از گفتن از تراژدی و کمدی و قبل از ورود به فلسفه، لازم است از سوفسطائیان بگویم. البته من حوصله خواندن دقیق در مورد آنها را ندارم و همانطور که بارها در این مجموعه پست‌ها گفته‌ام، قصدم از نگارش این مجموعه خواندن منظم تاریخ و ادبیات است و هرجا جذب شوم بیشتر و هر جا طرد شوم کمتر خواهم خواند و خودم را مجبور به بررسی و دقت در موردی که جذبش نشده‌ام، نخواهم کرد. برای شمای خواننده نیز تنها دو چیز دارم:

  1. متن‌های مرتب‌شده‌ای از ابتدای تاریخ ادبیات را بخوانید که ممکن است به شما سرنخ‌هایی برای مطالعه بیشتر بدهد.
  2. نظر شخصی کم‌سواد را در مورد موضوع یا دوره یا اثری بدانید.

همین.

با این مقدمه آنچه از سوفسطائیان در ذهنم هست بیان می‌کنم.

درباره کلمه سوفیست تکراری است که حرف بزنم مطلبی از ویکیپدیا را در پی‌نوشت این مطلب قرار می‌دهم که می‌توانید بخوانید، اما در مورد سوفسطائیان باید بگویم که در اصل افراد بدی نبودند و شاید اصلاً افراد بدی نبودند. لازم است یادمان باشد ما آنقدر فلسفه یونان را از زاویه دید افلاطون دیده‌ایم و خوانده‌ایم و شنیده‌ایم ممکن است نظر او را کاملاً منطبق بر واقعیت بدانیم در صورتی که ممکن است چنین انطباقی باشد و ممکن هم هست نباشد.

سوفسطائیان افرادی بودند که برای آموزش خود دستمزد دریافت می‌کردند. اگر درست بگویم اصلی‌ترین آموزش آنان نیز سخنوری بوده است. حال چرا نامشان به نیکی یاد نمی‌شود یا عبارت ناخوشایندی مثل سفسطه‌گری به آنان برمی‌گردد؟

یکی از دلایل اینکه یونانیانی مثل سقراط یا افلاطون چندان با این افراد سر سازش نداشتند این بود که دستمزد گرفتن را نکوهش می‌کردند (این را جایی خوانده‌ام و مطمئن نیستم).

ولی دلیل اصلی که به نظر من بسیار با خلقیات سقراط و افلاطون همخوانی دارد این است که سوفسطائیان درصدد آموزش سخنوری بودند و این در جامعه‌ای بود که با سخنوری می‌توانستی هر کاری بکنی (که امروز هم به نظرم چنین است) مثلاً در دادگاه خود را تبرئه کنی. تا اینجای ماجرا خوب است اما ایراد کار آنجاست که سوفسطائیان برایشان پیروزی در سخنوری مهم بود و نه بر مسند نشستن حق! یعنی چه حق به جانب آنان بود و چه نبود باید در سخنوری پیروز می‌شدند. اینجاست که بوی ناخوشی از این مهارت به مشام می‌رسد.

در فیلم سقراط یادم است که خانواده‌اش سوفیستی را آوردند تا با دریافت مبلغی، وکیل سقراط شود و در دادگاه او را تبرئه کند و همه می‌دانستند که موفق هم خواهد شد ولی چون حقایق در زیر الفاظ گم می‌شد سقراط موافقت نکرد.

با این نگاه می‌توان فهمید که چرا سوفسطائیان مورد سرزنش افلاطون بودند. ولی در کل اینکه سخنوری یاد دهی و به ازایش مزد بگیری کار ناپسندی نیست. به نظر من این هنر هم مانند همه هنرهای دیگر است. اینکه از مهارت و ابزاری که در دست داری چگونه استفاده کنی بحثی دیگر است ولی چنان سوفسطائیان در دام دفاع از ناحق و لباس حق بر باطل پوشاندن حد را گذراندند که امروز کسی به مهارت اولیه، آنان را نمی‌شناسد بلکه سفسطه‌گری همین معنا را گرفته است: استدلال و قیاس باطل.

نمی‌خواهم زیاد در باب این فرقه صحبت کنم ولی لازم است بگویم که شاید اینان اولین افرادی بود‌ه‌اند که توجه مردم را به قدرت کلام جلب کردند و زمینه را برای فیلسوفان یونانی همدوره خود ایجاد کردند که بتوانند با استفاده از کلام باعث ولادت و سپس گسترش فلسفه شوند. به هر حال نمی‌توان منکر اثرشان شد حتی اگر به راه خطا رفته باشند. (البته تا خطا چه باشد)

نتیجه اخلاقی: ابزار و مهارت همیشه دو لبه دارد. استفاده‌کننده است که انتخاب می‌کند?


پی‌نوشت:

سوفیست در لغت به معنای استاد، دانشور و زبردست است. کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است. sophist از نظر لغوی، از ترکیب دو جزء sophi به معنای حکمت و معرفت و ist (به معنای گرایش فکری و در جای دیگر به معنای شغل) در اینجا به معنای پیشه، درست است؛ و در کل به معنی «معرفت پیشه» است.

فلسفه یونانسوفسطاییانچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهانفلسفه
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید