و اما متن سخنرانی سقراط:
به نظر من سقراط در این سخنرانی خود در دادگاه چکیدهای از زندگی و هدفش را بیان کرد به این صورت که:
قبل از این موارد هم نقد خود را به سخنورانی که باطل را در لباس حق نمایان میکنند، اعلام کرد و روش خود را بر راستی مبتنی دانست ولو اگر به ضررش باشد و نیز وظایف قاضی را به شکلی زیبا یادآوری کرد.
در میان سخنانش اشاره میکند که دانش او بیدانشی است، وقوفش بر نادانیاش. و میگوید که مردان سیاسی را از نظر دانایی بررسی کرده و فهمیده آنان نمیدانند و گمان میکنند میدانند. سپس سراغ شاعران رفته و دریافته است که آنان نیز آگاهی ندارند بلکه به الهام وابستهاند. پس از آن نزد پیشهوران رفته و فهمیده است آنان به کار خود درست واقفاند ولی چون در زمینه خود ماهرند گمان میکنند در سایر چیزها نیز آگاهند و در نهایت تعداد قابل توجهی از مردم هستند که از نادانی خود نه تنها بیخبرند بلکه آن را دانایی میدانند و کوشش سقراط روشن کردن این موضوع بوده است تا افراد بتوانند با علم به نادانی در جهت رشد و دانایی حرکت کنند و از رکود درآیند. این بیانات سقراط چکیده روش و هدفش بود که به خوبی ارائه شد.
بعد از نشان دادن ایرادهای متن دعوا و تفکرات اشتباهی که در آن وجود دارد به دفاع از خود در این زمینه میپردازد و در این دفاع مردم و روش زندگی امروزی و نیز دشمنان پیشین و امروز خود را نقد میکند و بیان میکند که شکایت ارائه شده اگر واقعی بود لازم بود از طرف جوانان و یا خانواده و دوستداران آنان باشد در صورتیکه آنان شکایتی ندارند ولی ملتوس و یاران او به جهت خطری که برای خود حس میکنند جوانان را بهانه کرده و شکایتی مرتبط با آنان تهیه کردهاند. در واقع سقراط نشان میدهد که متن شکایت بهانه است و مردم شهر میخواهند خود را از شر سقراط خلاص کنند.
در نهایت سقراط میگوید راهی که انتخاب کرده است درست میداند و تا کسی نتواند او را قانع کند که راهش غلط است به راهش ادامه میدهد. به مردم آتن هم هشدار میدهد که در صورت کشتن من کسی را از دست دادهاید که به این سادگیها شبیهش را نخواهید داشت. نقد کوچکی هم میکند و میگوید من هفتاد سال دارم و اگر کمی صبر میکردید به مرگ طبیعی میمردم و نیازی به بدنامی شما نبود!
در بخش دوم، بعد از اینکه دادگاه به گناهکار بودن سقراط رای میدهد و سقراط باید مجازاتی برای خود تعیین کند، از اعتراضش به حکم و مستحق پاداش دانستنش که بگذریم، خودش مجازاتها را بررسی میکند. میگوید:
در بخش سوم، سقراط در مورد مرگ صحبت میکند و استدلال میکند که ترس از مرگ واهی است. در نهایت با این عبارات سخنانش پایان مییابد.
و تمام!