67.علمخوانی: کتاب کوپرنیک: درباره گردش اجرام آسمانی 1
توی پست 62 برنامهی کتابهای بعدی رو گفتم: امروز میخوام از اولین کسی حرف بزنم که کل نظام فکری جهان رو بعد از حدود 2000 سال تکون داد: کوپرنیک
دوست دارم اول از همه کتاب خودش رو بررسی کنیم. ترجمهی کتابِ درباره گردش اجرام آسمانی رو پیدا نکردم و مجبور شدم فایل انگلیسیشو بخونم!🥴 ولی کتاب خیلی دلچست و گیرا بود. البته اگه ترجمهی خوبی ازش بود دلچسبتر هم میشد.
خلاصهای از مطالب کتاب رو در چند پست براتون مینویسم:
الف- کتاب خیلی بامزه شروع میشه:
اولش یه پاراگراف توضیح در مورد کتابه و اینکه بخرید و بخونید. یادآوری کنم کتاب 1543 منتشر شده!
بعد یه پیشگفتار داره که گویا شخصی به نام آندریاس اوسیاندر بدون اجازهی کوپرنیک نوشته. توی این قسمت این آقای آندریاس توضیح داده که این کتاب فقط فرضیاتی در مورد جهانه و به نظر من (من یعنی منِ ساحل) قصد آندریاس این بوده که از کوپرنیک در مقابل برخوردهای شدید جامعهی روحانی محافظت کنه.
بعد از این پیشگفتار نامهای از یک کاردینال به کوپرنیک رو میخونیم که از نیکلاس درخواست کرده حاصل تفکراتش رو برای او مکتوب کنه. این نامه در سال 1536 نوشته شده.
ب- بعد از همهی این مقدمات تازه مقدمهی کوپرنیک شروع میشه. البته همهی این مقدمات کوتاه بودن و مثل کتابهای امروزی نیست که گاهی تا نصف حجم کتاب هنوز توی مقدمه گیر کردیم!
کوپرنیک در مقدمه کتاب رو به پاپ پل سوم تقدیم میکنه و مقدمه رو خطاب به ایشون نوشته
توضیح میده که چقدر در مورد بیان نظرش تردید داشته و چقددددر فکر کرده و با خودش کلنجار رفته
روشن میکنه که چی شد که فکر جدید به ذهنش رسید ...
میگه هنوز که هنوزه با توجیهات قبلی ما نتونستیم تقویم درستی داشته باشیم و سال و ماه رو درست اندازه بگیریم
میگه با توجیهات قبلی هنوز برخی از مشاهدات آسمانی قابل توضیح نیست
میگه توجیهات قبلی چنان از هم گسیخته است که انگار پایی و دستی و سری داریم ولی بدنی تشکیل نشده! (به نظر من اشارهای طعنهآمیز به طرح بطلیموس میتونه باشه که اون همه فلک تدویر داریم ولی نمیتونیم حرکات آسمان رو در یک صفحه رسم کنیم!)
میگه برای همین موارد رفتم سراغ آثار قدیمیها تا ببینم چیا گفتن و نشانههایی از حرکت زمین رو در آثار قدیمیها پیدا کرده (نمونههایی در حد یه اشاره و جمله و حدس)
و بعد میگه به خودم اجازه دادم که فرضیهای جدید ارائه بدم و بررسی کنم که اگه زمین مرکز جهان و ثابت نباشه چی میشه!
در آخر هم میگه که افراد نادون زیادی ممکنه نفهمن یا مسخره کنن ولی میدونه که نظر جدید ارزشش رو داره.
بعد از این حرفها کتاب اصلی شروع میشه
ج- معرفی:
من انتظار داشتم با یه نگاه علمی روبرو بشم ولی دیدم خیلی از حرفها به بهشت و قداست کره سماوی و نظم بهشتی و این چیزها ربط داره. باید باور کنیم که اعتقاداتِ دینی تا حد زیادی بر نگاه افراد اثر داره چه قدیم چه حال و چه هر زمانی... بذارید حرفم رو اصلاح کنم نگاه آدمها و باورهاشون بر نتیجهگیریشون اثرگذاره حالا این نگاه میتونه دینی و ایدئولوژیک باشه یا عرفی و فرهنگی.
خب! برگردم به کتاب کوپرنیک میگه: (من دارم با کلام خودم نقل میکنم دیگه، حواستون باشه)
چیزی زیباتر از بهشت هم مگه داریم؟ (بهشت انگار در آسمان فرض میشده) پس شناخت آسمان زیباست و به خداشناسی خیلی نزدیکه
از مزمور و از افلاطون میگه تا شاهد مثالی بیاره برای نظرش
نجوم رو علمی الهی میدونه و پر از حیرت و شگفتی
میگه بطلمیوس کار خیلی شگرفی کرد البته که کارش بر مبنای رصدهای 400ساله بود ولی چنان کار مهمی بود که همه فکر کردن همهی شکافها بسته شده و نظریهی نهایی پیدا شده، ولی امروز چیزهایی دیده میشه که با مدل بطلمیوس قابل توجیه نیست
در انتهای معرفی میگه به لطف خدا که بدون او کاری نمیتونم انجام بدم، تصمیم گرفتم در این مورد تحقیق کنم.
1- فصل اول: جهان کروی است
دلیل کوپرنیک مثل ارسطوئه! جهان کره است. چرا؟ چون کاملترین شکله و شایستهی الهی بودن!
2- فصل دوم: زمین نیز کروی است
البته حواسمون باشه که کره بودن زمین تقریباً پذیرفته شده بود.
کوپرنیک میگه:
در شمال و جنوب زمین ستارههای متفاوتی دیده میشن. در واقع بعضی ستاره این ورِ زمین طلوع میکنن و اونور غروب میکنن. بهتر بگم آدمهای کرهی زمین همه آسمونِ شبِ یه شکلی ندارن در صورتی که اگه زمین مسطح بود لازم بود همه یه آسمون رو ببینیم دیگه
وقتی خسوف میشه سایهی زمین روی ماه دیده میشه و معلومه که دایره است.
کشتیهایی که از دریا میان در نگاه کردن به خشکی، اول کوهها رو میبینن بعد سطح زمین رو
همهی اینها فقط در صورت کروی بودن زمین ممکنه.
یه چیزی من خودم بگم: روی زمین اگه نسبتها رو رعایت کنیم میتونیم یه مثلث با سه زاویهی 90درجه بکشیم. خیلی باحال نیست؟ این فقط رو کره پیش میاد... میتونید روی یه توپ خودتون امتحانش کنید!
3- فصل سوم: این فصل رو نفهمیدم... پس چیزی نمی نویسم!
4- فصل چهارم: حرکت اجسام: یکنواخت،دایرهای یا ترکیبی از این دو
اول میگه حرکت اجرام آسمانی دایرهایه چون حرکت مناسب برای کره حرکت دایرهایه! (منظور حرکت یکنواختِ دایرهایه).
بعد میگه ولی توی حرکت این اجرام آسمانی چیزهایی میبینیم که با توجیهات ما نمیخونه. مثلاً ماه و خورشید با سرعت ثابتی حرکت نمیکنن. یا سیارههای دیگه انگار جایی میایستن و بعد روی مسیرشون کمی برمیگردن! و تازه گاهی به زمین نزدیکترن و گاهی دورتر!
نکته: اسم Planet برای سیارات به خاطر همین حال آشفتهشون روشون گذاشته شده= سرگردان! چون اگه ما سیارات رو در طول سال رصد کنیم و مسیرشون رو بکشیم از دید مایی که روی زمین هستیم انگار مثلاً مریخ میره میره میره بعد یهو میایسته بعد برمیگرده بعد دوباره میره و میره و میره بعد یهو و تکرار این روند. انگار سرگردانن!
کوپرنیک میگه این وضع حرکت سیارهها تکرار شونده است پس حتماً حرکت دایرهای دارن ولی این حرکت با یه سرعت نیست یعنی یکنواخت نیست
از طرفی دوباره رگ ارسطوئیش میزنه بیرون و میگه خب! حرکت غیریکنواخت از یه ناهماهنگی (نقص) ایجاد میشه و اجرام الهی نقص ندارن!
ولی اگه زمین مرکز این گردش نباشه میشه گفت اجرام الهی حرکتشون یکنواخته ولی ما که مرکز اون چرخش نیستیم اون رو غیر یکنواخت میبینیم!
همینجا که کوپرنیک اولین اشارههاش رو میکنه این پست رو تموم کنم چون زیادی طولانی شد و توی پست بعدی این ماجرا رو ادامه میدم ...
توضیح: این متنها یادداشتهای من برای خودمه و نمیخوام با زیادهگویی شلوغشون کنم. اگه خیلی خلاصه است و نامفهوم عذرخواهم ولی لازمه بگم کسی که کمی داخل این ماجراهاست میفهمه چی میگم.