ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۷ دقیقه·۴ ماه پیش

68.علم‌خوانی: کتاب کوپرنیک: درباره گردش اجرام آسمانی 2

زمین مرکزی رو ببینید!
زمین مرکزی رو ببینید!

توی پست 67 قسمت اول کتاب کوپرنیک رو خلاصه کردیم این پست ادامه‌ی حرفهای اوشونه!😂

5- فصل پنجم: آیا می‌توان به زمین حرکت دایره‌ای نسبت داد؟ زمین کجای جهان است؟

  • کوپرنیک میگه حالا که فهمیدیم زمین کره است لازمه ببینیم حرکت داره؟ و اصلاً کجای جهانه؟
  • خودش تأکید می‌کنه که مقامات صحبت از حرکت زمین رو ممکنه احمقانه بدونن ولی لازمه بهش فکر کنیم
  • کوپرنیک اینجوری شروع می‌کنه که برای حس حرکت یا مورد مشاهده یا فرد مشاهده‌کننده لازمه حرکت داشته باشن ولی اگه هر دو حرکت داشته باشن حرکت حس نمی‌شه! راست می‌گه دیگه.
  • بعد از این مقدمه میگه اگه زمین حرکت کنه ما می‌تونیم فکر کنیم جهان داره حرکت می‌کنه.
  • کوپرنیک میگه اساساً منطقی‌تره که زمینِ کوچیک ما ثابت باشه و کره‌ی سماویِ الهی (محترم) به دورش بچرخه یا برعکس!
  • تا اینجا میگه بیاید فرض کنیم زمین به دور خودش می‌چرخه و این چرخش شب و روز و طلوع و غروب ستاره‌ها رو ایجاد می‌کنه.
  • بعد میره سراغ سوال دومش: زمین کجای جهانه؟
  • میگه قدیمی‌ها می‌گن زمین مرکز جهانه و انگار سرش توافق هم هست ولی با توجه به نزدیک و دور شدن سیاره‌ها به زمین می‌تونیم مطمئن باشیم که اگر هم سیاره‌ها به دور زمین می‌چرخن زمین مرکز چرخش اونا نیست وگرنه دور و نزدیک شدنشون بی‌معنی بود.

6- فصل ششم: بی‌کرانی آسمان در مقایسه با اندازه‌ی زمین

  • در مورد مقایسه‌ی اندازه‌ی زمین و آسمان فرض قشنگی می‌کنه که یه مقدار توضیحش برام سخته ولی تلاشمو می‌کنم خوب بنویسمش:
  • قبلش لازمه جهانی که اون زمان تصور میشد رو براتون توضیح بدم... بذارید شکلشو بذارم:
مدل جهان بطلمیوسی
مدل جهان بطلمیوسی
  • ببینید فرض میشد جهان کره‌های تو در توئه! و اون کره آخریه که پر از ستاره است میشده کره‌ی ثوابت! آخرِ آسمون! حالا با توجه به تصویر بالا ببینیم کوپرنیک چی میگه
  • کوپرنیک میگه باشه فرض می‌کنیم قدیمی‌ها درست می‌گن و زمین مرکز جهانه. خب! ما توی ذهنمون دو تا خط از زمین می‌کشیم به دو تا از صور فلکی. به خرچنگ و بز. چرا به این دو تا؟ چون این دو در دایره‌ی فرضی انتهای جهان روبروی هم هستن. بذارین یه کم بیشتر توضیح بدم:
  • شکل زیر رو ببینید: این تصویر دایرة‌البروجه. یعنی چی؟ یعنی تصویر ستاره‌هایی که در گردش یک ساله توی آسمون دیده میشن.

می‌بینید خرچنگ (Cancer) روبروی بز (capricornus) قرار داره؟

خب! حالا کوپرنیک میگه من میخوام یه خط فرضی بکشم و خرچنگ و بز رو به هم وصل کنم. اینجوری یعنی دایره‌ی کره‌ی ثوابت (همون کره بزرگه رو ) نصف کردم دیگه چون یکی از قطرهاشو کشیدم.

بعد میگه صبر می‌کنم و وقتی خرچنگ و بز توی آسمون جابجا شدن یه بار دیگه این خط فرضی رو می‌کشم، یعنی بر طبق نظر اون روز وقتی اون فلک دور زمین چرخید و موقعیت ستاره‌ها عوض شد دوباره یه خط تو ذهنم می‌کشم. دوباره این خط هم باید کره‌ی ثوابت رو نصف کنه دیگه چون هنوز این قطرشه.

خب! کوپرنیک جان! منظور؟

بعد می‌رسیم به جای کمی سخت قضیه. کوپرنیک می‌گه من می‌تونیم کلی از این خطها بکشم، در واقع می‌تونم کلی قطر برای کره‌ی ثوابت بکشم و چون معتقدیم که زمین مرکز این کره است باید ما در محل تلاقی این قطر باشیم دیگه، درسته؟

خب! حرف اصلی رو بگو!🙄

حالا حرفم اینه اگه زمین خیلی بزرگ باشه باید بین من که روی سطح زمین این خطها رو می‌کشم با خطی که از مرکز زمین کشیده میشه فرقی باشه دیگه! یعنی نباید هم من که روی سطحم و هم خود مرکز زمین مرکز جهان باشه. ولی چون خط‌هایی که من از روی سطح زمین می‌کشم همه می‌تونه قطر کره‌ی ثوابت باشه پس اندازه‌ی زمین در مقایسه با اون کره باید خیییییلی کم باشه که فرق من و مرکز زمین توش دیده نمیشه. هر دو مون برای اون کره یه نقطه‌ایم.

خدایی توضیحش سخت بود امیدوارم معلوم باشه چی گفتم😏

این نقاشی کودکانه رو کشیدم شاید بهتر معلوم باشه: اگه توی موقعیت یک باشیم یعنی زمین خیلی بزرگ باشه قطر کره‌ی ثوابت رو به راحتی نمی‌تونیم ببینیم و منحنی زمین مانع دیدمون میشه ولی اگه توی موقعیت دو باشیم اونوقت دید بهتری داریم (البته اون گوریلی که روی کره‌ی یک هست همه جا رو می‌بینه😂)

تفاوت اندازه‌ی زمین در دید ما
تفاوت اندازه‌ی زمین در دید ما



پس اینجوری کوپرنیک نتیجه می‌گیره اندازه‌ی زمین در مقایسه با جهان خیلی کوچیکه. ولی حواسمون باشه که جهانی که کوپرنیک ازش حرف می‌زنه همون جهان ارسطوئه (چند تا عکس بالاتر مدل بطلمیوسی). تهش اون کره‌ی ستاره‌های ثابته. ولی خب حرفش اینه تو همین کره‌ها زمین خیییلی کوچیکه.

  • در ادامه‌ی این فصل حرفای دیگه‌ای می‌زنه من بی‌خیالش می‌شم و میرم فصل بعدی.

فصل هفتم: چرا قدیمی‌ما فکر می‌کردند جهان در مرکز جهان و ثابت است؟

*** کوپرنیک اینجا حرفهای ارسطو رو برای بیان نظر قدما تکرار می‌کنه:

  • حرکت جسم بسیط ساده است
  • حرکت ساده یعنی یا مستقیم یا دایره‌ای
  • حرکت مستقیم یکی به بالاست یکی به پایین
  • پس حرکت‌ها سه نوعه: یا به سمت نزدیک شدن به مرکز زمین هستن (به سمت پایین) یا به سمت دور شدن از مرکز زمین (به سمت بالا) یا به دور مرکز زمین (دایره‌ای)
  • خاک و آب که سنگین‌اند به سمت پایین میرن
  • هوا و آتش که سبک‌اند به سمت بالا میرن
  • اجرام آسمانی که الهی‌ان و از جنس چهار عناصر زمینی نیستند (اثیری‌ان) به دور زمین می‌چرخند.
این استدلال‌های ارسطو همیشه لج منو درمیاره🙄 آخه رو چه حسابی!؟ لااقل مرد حساب! بگو من فکر می‌کنم اینجوریه. انقدر محکم گفته و انقدر پیروانش محکمتر از اون وایسادن سر این حرفها که 2000سال طول کشید ولمون کنه!

خب! اینا استدلال‌هایی برای مرکز بودن زمین... شما قانع شدید؟

*** در ادامه کوپرنیک از بطلمیوس میگه. که اوشون! گفته اگه زمین قرار بود برای ایجاد روز و شب حرکت کنه باید حرکتش خییییلی سریع باشه و این حرکت حتماً خشونت‌آمیز بوده! چرا باید سریع باشه؟ چون حرکت کل زمین به دور خودش در 24 ساعت باید تند باشه.

خب! باشه! عیب و ایرادش کجاست؟

ایرادش به گفته بطلمیوس اینه که اگر این حرکت سریع اتفاق بیفته زمین از هم می‌پاشید! تازه چیزهایی که ما به هوا پرت می‌کردیم همونجا نمی‌افتاد روی زمین و از زمینِ زیر پاش جا می‌موند! اصلاً ابرها جا می‌موندن!


فصل هشتم: ناکافی بودن استدالال‌های قدیمی‌ها

کوپرنیک که در فصل هفتم دلایل قدیمی‌ها رو توضیح داده حالا می‌خواد نقدشو بگه:

  • میگه تعجب می‌کنم که چطور بطلمیوس این واهمه‌ی فروپاشی رو برای کره‌ی ثوابت که خیییییلی بزرگتره نداره! راست هم میگه!
  • در ادامه کوپرنیک از متناهی بودن یا نبودن جهان و یه سری از حرفهای دیگه‌ی بطلمیوس حرف می‌زنه که ازش می‌گذرم ولی حرف جالبی تهش داره، میگه بحث در مورد متناهی یا نامتناهی بودن جهان رو به فیلسوفا میسپاریم و ما سراغ دانسته‌هامون میریم
  • ما می‌دونیم زمین کره‌ایه محدود به قطب‌های خودش. حالا سوال من اینه چرا گردش به این کره رو که می‌شناسیم و می‌بینیم نسبت نمی‌دیم ولی حرکت رو به جهانی که در مورد تناهیش هنوز مرددیم نسبت می‌دیم!!! نقدش به جا نیست؟
  • در جواب حرکت ابرهای بطلمیوس هم کوپرنیک معتقده اگه زمین حرکت کنه هوای اطرافش هم باهاش حرکت می‌کنه و اون مشکلی که گفته شد اصلاً اتفاق نمیفته

اینجا کوپرنیک یه نگاه دیگه به حرکت داره... چیزی شبیه اصلاح نگاه ارسطو:

  • حرکت هر جسم در حالت عادی حرکت دایره‌ای یکنواخته (مثلا همه چیز روی زمین با زمین دارن می‌چرخن)
  • حرکت جسم بسیط ساده است یعنی همین دایره‌ای یکنواخت آن هم زمانی که در جای اصلی خودشه. یعنی مثلا خاک در مرکز زمین سر جای خودشه.
  • حرکت مستقیم یکنواخت نیست مثلا توی سقوط اجسام کم‌کم سرعت زیاد میشه یا در بالا رفتن آتش سرعت دود کم‌کم کند میشه
  • حرکت دایره‌ای یکنواخت حرکتی ذاتی ولی حرکت مستطیلی دلیلی داره و کم‌کم تموم میشه
  • در کل حرکت دایره‌ای مربوط به کل و حرکت مستقیم مربوط به اجزاست
  • در نهایت میگه توقف و بی‌حرکتی یه کیفیت الهیه و این برای زمین مناسب‌تره یا برای کره‌ی ثوابت! (که الهی تصور میشد)

این پست رو همینجا تموم کنم تا کوپرنیک هم یه ذره نفس بکشه... توی پست بعد این کتاب رو ادامه میدم.

کوپرنیکعلمفیزیکزمین مرکزیخورشیدمرکزی
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید