ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

77. منون (Menon) قابلیت

سه دسته‌بندی اول از مجموعه آثار افلاطون را خواندم و در موردشان نوشتم، کمی به ذهنم استراحت دادم تا مطالبی که خواندم با ذهنیات خودم مدتی معاشرت کنند و دوست شوند!? و امروز به نظرم زمان مناسبی است برای خواندن ادامه آثار افلاطون و نوشتن از آنها.


دسته‌بندی چهارم که در ادامه به سراغشان می‌روم شامل رسالات منون، ته‌ته‌ئوس، مرد سیاسی و پارمنیدس است. رسالاتی که هم طولانی هستند و هم مطالب زیادی برای بیان در خود جای داده‌اند!

این پست در مورد منون است.

در رساله منون در پی یافتن تعریف دقیق و کامل "قابلیت" هستیم.

به راستی قابلیت چیست؟ چه زمانی می‌توانیم بگویم فلان شخص فرد قابلی است؟ چه چیزی در او وجود دارد که او را قابل می‌کند؟

اکنون که حدود 12 رساله از افلاطون را خوانده‌ام دیگر با سقراط و شیوه فلسفه‌ورزی‌اش آشنا شده‌ام پس دوباره در مورد آنها نمی‌نویسم و تنها به ذکر نکات مخصوص این رساله بسنده می‌کنم.

سقراط در گفتگو با منون قابلیت را تنها در صورتی می‌پذیرد که موافق عدالت و دانایی باشد هر چند منون چیزهایی دیگری در ذهن دارد. اما در میانه بحث، مطلب جالبی بیان می‌شود که به نظر من هنوز هم محل بحث و تفکر است:

منون می‌گوید درباره چیزی که نمی‌دانیم چیست نمی‌توانیم تحقیق کنیم چون اگر هم آن را بیابیم متوجه نمی‌شویم.

سقراط به شدت مخالف نگاه منون است چرا که این نگاه مانع تحقیق می‌شود. اگر چیزی را بدانیم که نیازی به تحقیق ندارد و اگر چیزی را نشناسیم هم با این استدلال منون تحقیق درباره آن بیهوده است پس به کلی فاتحه تحقیق خوانده می‌شود.

من با اینکه با سقراط موافقم و تحقیق را بیهوده نمی‌دانم اما نمی‌توانم حرف منون را رد کنم! اگر چیزی را به راستی نشناسیم چگونه وقتی بیابیمش خواهیم شناخت! مثلا اگر من به دنبال برادر گمشده‌ام باشم که هیچگاه ندیدمش، اگر بیابمش هم نمی‌توانم بشناسمش! جواب سقراط این مشکل را رفع نکرد بلکه فقط از منظری دیگر مخالفتش را اعلام کرد و از رویش گذشت ولی این مورد مدتها و شاید سالهاست که در ذهن من سرگردان است و نمی‌داند به طبقه پذیرفته‌شده‌ها برود یا رد شده‌ها!


از این کلاف سردرگم که عبور کنم به نکته‌ای می‌رسم که سقراط در مورد آموختن می‌گوید. او آموختن را نوعی یادآوری می‌داند و معتقد است که روح همه چیز را می‌داند و در واقع ما چیزی نمی‌آموزیم بلکه به یاد می‌آوریم برای اثبات این مورد هم غلامی را می‌آورد و موضوعی ریاضی را با او درمیان می‌گذارد تا اینکه در روند صحبت غلام به درکی خودیافته از موضوع می‌رسد و سقراط این را اثبات مدعایش می‌داند.

ولی

به نظر من مسائل عقلی جزئی از همه مسائل است! نه همه آنها. به طور کلی عقل ما روند استدلال و درک را می‌داند و مسائل این چنینی را اگر در روند درست استدلال قرار گیرند درک می‌کند؛ از سویی دیگر ریاضیات نیز اختراع عقل ماست. با این اوصاف دور از ذهن نیست که غلامی که چیزی از ریاضیات نمی‌داند وقتی در مسیر درست استدلال قرار گیرد به درک درست نرسد. ولی آیا این ادعا در همه موارد دیگر صادق است؟ آیا ما همه چیز را می‌دانیم و فراموشمان شده؟ به نظر من اثبات سقراط کامل نیست.


از این اثبات ناقص هم می‌گذرم و به بحث اصلی برمی‌گردم: قابلیت چیست؟

در مسیر بحث منون و سقراط به این نتیجه می‌رسند که قابلیت به گونه‌ای یعنی انجام کار درست و سودمند و آن از راه دانش و پندار به دست می‌آید ولی رهروی راه دانش همیشه به مقصد می‌رسد درحالی‌که رهروی راه پندار ممکن است به مقصد نرسد.

پندار چیست؟ دقیق مشخص نکردند ولی گویی چیزی شبیه استعداد و آگاهی است بدون رسیدن به دانایی مثلا نوعی شهود یا الهام.

سقراط می‌گوید اگر پندار را بتوانیم به دانش تبدیل کنیم خیالمان راحت است در غیر اینصورت تاثیری گذرا دارد مثل فرمانروایی که خوب فرمانروایی می‌کند ولی نمی‌تواند روشش را به دیگران بیاموزد چون راهش از پندار می‌گذرد نه دانش.

در مسیری که به نظر من خوب و مناسب پیش رفت در نهایت سقراط و منون به این نتیجه می‌رسند که قابلیت را فقط خدا به آدمی می‌بخشد و آموختنی نیست!!! و همچنان ماهیت قابلیت در هاله‌ی غلیظی از ابهام باقی ماند!

قابلیتفلسفهافلاطونچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید