همچنان پست قبل ادامه داره:
سیمپلیسیوس از کتابچههایی که قرار بود بخونه میگه.
در ادامه ما درگیر توضیحاتی میشیم که من دوستش ندارم. این اندازهاش اینه پس اون باید انقدر بزرگ باشه و چه و چه... در نهایت هم نه میتونن ابعاد بزرگ جهان رو رد کنن نه تایید فقط بحث میکنن که نمیشه با این دلیل این مدل رو رد کرد.
توی بحث این دوستان به یه مسئلهی فلسفی برمیخوریم
میگن فضای زائد بین سیارهها به چه دردی میخوره؟
به عبارتی میگن وقتی این فضا خدمتی به من نمیکنه چرا باید باشه؟
بگذریم از اینکه ممکنه ما فکر میکنیم اونجا زائد و خالیه. شاید چیزهایی هست و ما نمیدونیم و باز بگذریم از اینکه خیلی از چیزهای جزئيتر رو هم ما نمیدونیم مثلاً صفرا تو بدنم من چیکار میکنه؟ چون نمیدونم پس زائده! (اینها حرفهای ساگردوئه)
ساگردو عصبانی شده و مدام داره حرف میزنه و توهین هم میکنه تا حدی تا بالاخره سالویاتی میاد وسط.
سالویاتی: ببینید اصلاً بزرگ و کوچک یعنی چی؟ اینها نسبی هستن. وقتی میگیم فضای مدل جدید زیادی بزرگه داریم با چی میسنجیم. ما نمیتونیم در مورد چیزهایی که مطلق نیستن اینجوری نظر بدیم.
توضیح بدم که موضوع اختلاف منظر چیزی بوده که تازه در 1837 قابل بررسی توسط انسانها بوده!
یه ذره دیگه این دوستان بحث میکنن تا نزدیکای پایان روز ساگردو از سالویاتی میخواد یه جمعبندی از عقایدش بگه
سالویاتی میگه:
و بعد از این تصویر یه ساعت!🙄راجع به طول روز و شب و انقلابهای تابستانی و زمستانی حرف میزنه که من بیخیال بیانش میشم
پست بعدی: روز چهارم