ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

8. علم‌خوانی: روز هشتم، جادو یا علم؟

علم از دل جادو بیرون آمد!
علم از دل جادو بیرون آمد!

گویا در زمان‌های باستان جادو چنان با علم در هم تنیده بود که امکان جداییِ این دو تقریباً ناممکن است. به نظر من علم از دل جادو بیرون آمد، یعنی علم ابتدا لباس جادو به تن داشت و با لباس خودش شناخته نمی‌شد.

بگذارید چند مثال بزنم تا با عقاید باستان آشنا شوید:

  • تالس وقتی سنگ‌های مغناصیسی را پیدا کرد و به خاصیت آهنربایی آنها پی برد گفت که این سنگ‌ها روح دارند! یعنی اعتقاد به روح چنان عمیق بوده است.
  • در بابل پزشکی نوعی جادو بود یعنی غلبه بر ارواح خبیث! اگر بخواهیم توجیه منطقی بیاوریم جادوگران (پزشکان تجربی) در اثر تجربه متوجه می‌شدند که برخی کارها می‌تواند بر برخی بیماری‌ها اثر کند پس آنها را در کنار ورد و جادو انجام می‌دادند. اما به نظر من عقیده مردم در مورد وجود روح بد و روح خوب و تأثیر آنها بر زندگی به حدی عمیق بود که نمی‌توان گفت جادوگران به کار خود مطمئن نبوده‌اند و به دنبال عملی کمک‌کننده می‌گشته‌اند.

به هر حال گویا مرز جادو و علم بسیار محو بوده است، بهتر بگویم نه تنها مرزی نبوده است بلکه علم در دل جادو ظهور می‌کرده است حال با آگاهی یا بدون آگاهی به آن.

کاش از تفکرات باستان بیشتر و اصیل‌تر می‌دانستم. برداشت مورخ و تحلیل تاریخ چیزی نیست که لذت عمیقی بدهد. درست مانند تفاوت زمانی که سفرنامه شخصی را می‌خوانم که به شهری سفر کرده است یا خاطرات شخصی را ساکن آن شهر بوده است. این دو با هم بسیار متفاوت‌اند.


علمجادوتاریخ علمباستانروزنوشت
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید