مسیری طولانی و پیچدرپیچ و هم زیبا و هم نازیبا از نظر من طی میشود که توصیفش از حوصله نوشتاری من خارج است ولی از ذهن آماده سقراط لذت میبرم در هر مکالمهای میداند که در پی چه چیزی است و از آن مسیرِ موردنظرش که سوال اصلی خودش است یا شاید دغدغه اصلیاش است خارج نمیشود.
اگر رد این دو معنا را در صحبتهای سقراط بگیریم میبینیم که در همه جا حتی جایی که به نقد جدل میپردازد نیز دیده میشوند.
در این رساله "خوب" توصیف میشود، "لذت" و "خرد" نیز همینطور تا بتوان با توجه به معنای مورد نظر جواب سوال اصلی را داد. در این میان قصههایی از خدایان بیان میشود، انواع درک و شناسایی تجزیه و تحلیل میشوند و حتی لذات راستین و دروغین هم بررسی میشوند. در جایی هم مثال زیبایی آورده شد که دوستش داشتم:
پس از همه بحثها چنین نتیجه گرفتند که مفاهیم متفاوت در جایگاههای مختلفی از خوبی قرار دارند:
در نهایت متوجه شدند که خرد و لذت هیچیک عین خوب نیستند بلکه در یکی از مقامهای آن قرار دارند. نتیجه زیبایی بود نه؟