
توی پست قبل گفتم که چطور با ریاضی شدن اصول ارسطو راه برای نقدش باز شد؛ امروز میخوام از کوپرنیک بگم.
توی این دورهای دارم خلاصهاش میکنم میگه کوپرنیک فرضیه خورشیدمرکزی رو ارائه داد ولی فرضیهاش نتونست تغییری ایجاد کنه و میگه که توی پیشگفتار کتاب کوپرنیک اومده که این فرضیه رو صرفاً یک فرضیهی ریاضیاتی ببینید برای سادگی محاسبه.
ولی من با این حرفها مخالفم. چرا؟
اول اینکه کتاب کوپرنیک زمانی چاپ شد که کوپرنیک دیگه از دنیا رفت (در بستر مرگ چاپ داغ کتابشو دید) و فرصت نکرد برای آماده کردن اذهان تلاشی بکنه پس کتاب و استدلالهای زیباش موند تااااا گالیلهای بیاد و بخواد برای روشن شدن موضوع تلاش کنه. یعنی میخوام بگم بذری کاشته شد و نیاز به آبیاری داشت ولی نمیشه بگیم نتونست تغییری ایجاد کنه اما درسته! دوران نهفتگیش زیاد بود.
دوم اینکه پیشگفتار کتاب کوپرنیک رو فردی به نام اوسیاندر نوشته، بدون اطلاع و اجازهی کوپرنیک نوشته، و احتمالاً قصد داشته یه سپر دفاعی بگیره جلوی کوپرنیک که کلیسا بهش حمله نکنه (کاری که بعدها با برونو یا گالیله شد). ولی خود کوپرنیک به صراحت توی متن کتابش خورشید مرکزی رو بایدی میدونه که نباید نادیدهاش گرفت.
یک: چرا یکهو بعد از هزارهی ارسطویی نجوم انقدر مهم شده بود؟ چون توی قرن 16 دریانوردی رونق گرفته بود و تنها راهنما روی دریای بیکران آسمون بود و برای استفاده از آسمون باید اون رو میشناختیم پس باید اطلاعات نجومیمون زیاد میشد.
دو: خب! اون همه اطلاعات نجومی بود، براهه یه عالمه رصد و داده داشت کافی نبود؟ نه! کافی نبود چون برای تعیین مسیر روی دریا (که من بلدش نیستم) نیاز به وجود روش محاسبه بود. روش محاسبه هم نیازمند درک و کشف قوانین بود!
سه: پس برای این بود که محاسبه مهم شده بود و توی پیشگفتار کتاب کوپرنیک هم از این دستآویز استفاده شد. شاید هم واقعاً کوپرنیک اول به خاطر محاسبه وارد این ماجرا شد ولی تقدیر اونو به سمت دیگهای کشوند. کسی چه میدونه.
چهار: خب! باشه قبول. محاسبه مهم شد و نگاه کوپرنیک هم محاسبه رو آسون میکرد ولی چی شد یهو این نگاه از منظری به جز محاسبه هم پذیرفته شد؟ چی شد که ارسطوی غول و اون هممممه رصدهای تیکوبراهه رفت کنار و فرضیهی کوپرنیک قبول شد؟ اگه از گالیله و تلاشهای بسیییار مهمش بگذرم که بحثش طولانیه، تیر خلاص کار کپلر بود. کپلر با مدل کوپرنیکی تونست قوانین سیارهها رو کشف کنه و خب دنبال همین مگه نبودیم. بذر کوپرنیک بالاخره میوه داد!
نمیشه از گالیله نگفت، ولی گالیله کارش محدود به این موضوع خورشیدمرکزی نیست. توی قسمت بعد از گالیله میگم
توجه: این دورهای که دارم خلاصه میکنم تاریخ فیزیک نیست بلکه بیشتر قصد داره از تغییر نگرشهای فلسفی در فیزیک حرف بزنه. اگه من دارم تاریخ علم رو قاطیش میکنم ایراد از ذهن منه. شما ببخشید.