رفتم توی یِ جلسهای که مطمئن بودم خیلی پر بار قراره باشه. نه تنها پر بار نبود، خیلی هم چرتوپرت بود.
چند وقت پیش، رفتم یِ جلسه، یا میشه گفت دورهمی. چون افراد با هم خیلی صمیمیان. انتظاری که داشتم کمِ کم 4 تا نکته ازش یاد بگیرم. کلاً انتظار داشتن از یه چیزی بیرون از خود آدم کار اشتباهیه بنظرم. اما به هر حال...
نکته ای که باید بهش توجه کنیم اینه که اون جلسه، جلسه ای بود که یه مدتی با قدرت داشت پیش میرفت، بعد خوردیم به کرونا و اون جلسه تا مدتی کنسل بود.
بعد دیگه تصمیم بر این شد که با رعایت #پروتکل_های_بهداشتی ، جلسه به کارش ادامه بده. و همونجا بود که منم تصمیم گرفتم توش شرکت کنم.
صحبت ها، بحث ها، سوالاتی که مطرح میشد، نوع تفکر ها،
توی اون جلسه خیلی خیلی خیلــــــــــی سطحی بود. (اینطور برداشت نشه که من خیلی خفنم و اونا بد بودن. منم جزو اونا بودم...)
خلاصه رفتم تو و نشستم و تموم شد و اومدم بیرون.
تو راه برگشت به خونه، داشتم فکر میکردم و با دوستم هم همفکری میکردیم که چطو شد؟ که ایطو شد؟ ها؟
میدونی به یه چیز جالب رسیدم، که وقتی یه کم بیشتر روش فکر کردم، دیدم بارها و بارها برای خودم این اتفاق افتاده بوده قبلا، ولی خب طبق معمول این موضوع یه تلنگر و تکون بوده که من به این موضوع فکر کنم، وگرنه این موضوع چیز جدیدی نیست. اگه بقیه بلاگ هارو خونده باشی میگیری چی میگم...
میخوام به یه موضوع خیلی خفن (حداقل از نظر خودم خفن) اشاره کنم.
اونم اینه که سطح و سبک فکر انسان، مثل یه دریاچه میمونه تو اوج سرما. اگر یه دریاچه ای تو سرما باشه، 2 حالت داره:
یا ساکن و بی حرکت میمونه و یخ میبنده
یا ازش استفاده میشه و در تکاپوئه و تکون تکون میخوره و یخ نمیبنده
اینجوری.
وقتی از فکرت استفاده نمیکنی، حتی شده برای یه مدتی، فکر نمیکنی، توی اخبار چَرند و پَرندِ شِر و وِر غرق میشی، انقدر تو شبکه های اجتماعی دور دور میکنی که وقت برای 15 دیقه فکر آزاد نداری، حتی توی تخت و سر میز غذا و حتی وقتی که با خانواده یا دوستات داری وقت میگذرونی تو شبکه های اجتماعی ــی،
فکرت کم کم شروع میکنه مثل دریاچه اول یخ میبنده.
و در اون صورت، چند وقت بعد که حتی واقعا از ته دل میخوای که یه کم فکر کنی و ببینی تاثیرش چطوره، نمیتونی. نه که نخوای هـــا، نمیتونی.
میدونی چَرا؟ (یه کم پایین تر توی پارت "سیگارم کو؟" بهت میگم چی میشه که اینجور میشه)
از اون طرف وقتی تو از فکرت مدام داری استفاده میکنی، ازش کار میکشی، آکبند نگهش نداشتی، در طول روز یا حداقل در طول هفته ات یه تایمی رو برای فکر کردن کنار گذاشتی و مدام در حال یادگیری یه چیز جدید هستی و خلاصه نمیذاری ذهن و فکرت ساکن بمونه،
مثل دریاچه دومیه هستی، یخ نمیزنی و میتونی دوباره ازش استفاده کنی
و حالا چون در حالت دوم (وقتی از مُخت استفاده میکنی) توی سیکل (چرخه) درستی قرار گرفتی، هر روز و هر روز بیشتر و بیشتر رشد میکنی و طرز و سبک فکرت عمیق تر و سازنده تر میشه.
وقتی توی شرایط اول قرار میگیری، باعث میشه که مغزت پر شه از یه سری چرت و پرت که هر روز میکنن تو مخمون. مثل وسایل یه خونه، هر روز یه مقدار خیلی کمی روش خاک میشینه ولی سر سال موقع تمیز کردن میبینی نیم سانت خاک نشسته روش.
خب خب خب. از اونجایی که فکر ما آدما یه ظرفیتی داره و از یه جایی به بعد پر میشه،
وقتی پر شد، تو نمیتونی روی مسائلی که میخوای، عمیق و درست درمون فکر کنی.
باید باید باید مغزت رو از اون آت و آشغالای سطحی خالی کنی، تا برسی به تون تفکر قوی و عمیق. باید توی مُخت چیزای بدرد نخور رو بریزی دور تا جا برای چیزای خوب باز شه.
حالا سجاد چجوری خالی کنم؟
خب یکی از راه هایی که من خودم چند وقتیه (شاید 6 ماه) که یاد گرفتمش و ازش استفاده میکنم و جواب گرفتم و حالا هم میخوام به تو بگمش اینه که
باید حرف بزنی، و بنویسی
گرفتی چی گفتم؟
از راه زبان -> حرف زدن
و از راه انگشتان -> نوشتن
میتونی فکراتو بریزی بیرون
اگر اوایل بلاگ های منو ببینی، اگر اوایل پست های اینستای منو ببینی، اگر اوایل پادکستای من و ببینی، اگر اوایل توییتای منو ببینی، اگر اوایل ویدیو های منو ببینی،
قشنـــــــگ متوجه میشی که چقدر سطح فکرم پایین و سطحی و چرت بوده
مَشتی من ویدیوی اول اینستای خودم رو، خودم ندیدم. انقدر چرت و پرت بود خودم نمیتونستم نگاهش کنم. باور میکنی؟
حالا نمیگم که الان طرز فکرم عالیه و حرف نداره و الان بزرگترین فکرای دنیارو دارم. اما به جرئت میگم که نسبت به اون موقعِ خودم خیلی طرز فکر عمیق تری دارم.
حالا میخوام بهت بگم که همۀ ما بــــــــــــــــــــــــــاید حرف بزنیم و بنویسیم.
حالا اینکه با کی حرف بزنیم و کجا بنویسیم رو، بیا بهت بگم...
خووووب گوش کن بهم
قبل از اینکه بگم با کی حرف بزنی و کجا بنویسی، باید بگم که شروع کردن اینکار مثل فیل هوا کردنه، ولی شدنیه خداروشکر
وقتی اول کار میای شروع کنی و فکرات رو بریزی بیرون و حرف بزنی و بنویسی، دچار یه مشکلی میشی.
چون فکر عمیقی نداشتی و سطحی بودی، چیزایی که میگی و حرفایی که میزنی و چیزایی که مینویسی، (روی حساب توهین نذار. روی حساب راحت حرف زدنم بذار)،
آشــــغــــــــالـــــــــــه. داداشم، آبجی جان، آشـــــــــــــــــــغـــــــــــــــــــــالـــــــــــــــــــــــــه.
اوایل، فکرایی که میریزی بیرون، اون فکر سطحی هاست و زیبا و دلنشین و تاثیرگذار نیست.
اما جون هر کسی که دوستش داری این یه جا رو به من اعتماد کن،
تا وقتی اون آشغالارو نریزی بیرون به اون فکر عمیقه نمیرسی،
و اون حرفا و نوشته های اولیه ات، جزئی از پروسه فکریِ توئه.
و با توجه به همینایی که بهت گفتم،
وقتی شروع میکنی اولین نوشته ات رو بنویسی، با خودت میگی:
"خب چی بنویسم؟ آهان بذار درباره این بنویسم. نه نه نه. این خوب نیست. آهان درباره این مینویسم بهتره. وای نه این نه. آهان گرفتم. درباره این دیگه مینویسم.
(2 تا جمله مینویسی) واااای... من اصلاً نمیتونم اینکارو کنم. سیگار من کو؟"
منظور از "سیگار من کو؟" اینه که سعی میکنی میکنی مثل قبلت، سرت رو با یه چیز سطحی مثل یه ویدیو تو اکسپلور اینستا گرم کنی.
یه موضوع دیگه هم که هست اینه که چون نوشته هات و حرفات زیاد نابی نیست، ممکنه (یعنی به احتمال زیاد) دور و بری هات مسخرت کنن. از جمله مامانت، بابات، خواهرت، داداشت، رفیقات و ...
اگه نتونی به مدت چند ماه، این حرفاشون رو تحمل کنی، اگه به کاری که داری میکنی ایمان نداشته باشی،
شک نکن زیر فشار حرفای مسخرشون، جا میزنی و به وضعیت سطحی قبلت برمیگردی عزیزم.
ببین بارها تو بلاگ ها و پادکستا گفتم،
ما یه چیزیو داریم که قبل مایی ها نداشتن:
اینترنت
و
شبکه های اجتماعی
تو فکر کن، اگر بری توی مترو وایسی و شروع کنی درباره یه سری چیزا حرف بزنی، حتی اگه چیزای خوبی هم بگی، مردم میزنن تو دهنتت و پرتت میکنن از مترو بیرون.
چرا چون توی مترو اگر تو حرف بزنی، اونا حق انتخابی ندارن، مجبورن گوش کنن. اونا هم گوش نمیکنن، با اُردنگی میندازنت بیرون.
اما اما اما...
شبکه های اجتماعی داستانش اینطور نیست.
توی شبکه های اجتماعی مردم میتونن خودشون انتخاب کنن که به چی گوش کنن و به چی گوش نکنن
میتونن انتخاب کنن به کی گوش کنن و به کی گوش نکنن.
پس تو وقتی میای توی شبکه های اجتماعی حرفتو میزنی،
توی اینستا از فکرات حرف میزنی،
توی توییتر و ویرگول از فکرات مینویسی،
مردم حق ندارن اعتراضی کنن، چون اختیار دارن و میتونن به حرفای تو گوش ندن یا مثلا ویدیوهاتو نگاه نکنن.
چیزی که توی سرتیتر گفتم رو اینجا میخوام باز کنم: با کی حرف بزنیم و کجا بنویسیم؟
خیـــــــــــــــلی سادست،
گوشیتو بر میداری، دوربینشو باز میکنی، و شروع میکنی فیلم ضبط کردن از خودت، اونو میذاری اینستا
برای شروع اگر هفته ای یه ویدیو بذاری از فکرایی که تو سرته هم عالــــــیـــه
برای نوشتن هم، توییتر برای مطالب کوتاه،
و سایت های وبلاگ نویسی ای مثل ویرگول، عالیه.
بنظرم کمِ کم هفته ای 1 بلاگ و 1 ویدیو و چنتا توییت از خودت منتشر کنی، واس شروع عالیه داداشام و آبجیام.
و در آخر بهت بگم که درباره این نوشتنِ و ویدیو گرفتنِ و درباره چیزایی که تو فکرت میگذره حرف زدنِ،
بیشتر صحبت میکنیم.
قطعا تاثیرات خیلی خیلی مثبتی هم روی خودت و هم روی طرز و سبک فکرت و هم روی اجتماع اطراف خودت خواهد داشت.
یاد باشه ما تو این جهان نیاز داریم که همدیگرو خیلی خیلی خوب درک کنیم
و این منتشر کردنِ طرز فکر، مطمئن مطمئن مطمئنم که تاثیر زیادی توی این فهم و درک داره
خیلی ممنونم ازت که تا اینجا خوندی و با من بودی
خیلی خوشحال میشم که توی کامنت نظرت درباره این حرفایی که زدمو بگی
و همینطور با لایک کردن یا کامنت گذاشتنت من متوجه میشم که 1 نفر بیشتر این نوشته منو خونده و این قطعا منو خیلی خوشحال میکنه و پر انرژی تر میکنه واسه بلاگ های بعدی انشاالله
دوست دارم رفیق
یا علی