سامان بنائی
سامان بنائی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

شرایط اقتصادی افراد را نمی‌توان بر اساس تصمیمات آنها توضیح داد

امروزه شرایط اقتصادی در اکثر جوامع درحال بدتر شدن و اختلاف طبقاتی درحال افزایش است و با این وضعیت، پیشرفت‌هایی که در دهه‌ها‌ی قبلی در رابطه‌ با برابری اقتصادی صورت گرفته در حال بی‌اثر شدن است. متاسفانه این شرایط با همه‌گیری کرونا شدت گرفته است.

شرایط اقتصادی افراد مستقیماً با سطح زندگی آنان، احساس رضایت از زندگی، تحصیلات و سلامت جسمانی و روانی آنان در ارتباط است. شواهد زیادی مبنی بر ارتباط بین نابرابری اقتصادی و توانایی تصمیم‌گیری افراد وجود دارد. برای مثال افرادی که در مناطق محروم زندگی می کنند و جزء گروه‌های کم درآمد هستند، تصمیمات تکانه‌ای‌تر (Impulsivity) می‌گیرند و فوایدِ زودگذرِ آنی را، به کسب فوایدِ بلندِ مدت ترجیح می‌دهند. از طرف دیگر وجود سرمایه و ثروت برای یک شخص ارتباط مستقیمی با سطح تحصیلات و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی و غیر‌سوگیرانه دارد. ولی همچنان شواهد محکمی مبنی بر اینکه توانایی تصمیم‌گیری درست و غیرسوگیرانه باعث افزایش جایگاه اقتصادی (upward economic mobility) می‌شود یا خیر وجود ندارد. به‌عبارت‌دیگر شواهد محکمی مبنی بر اینکه تصمیمات اقتصادی (فردی) باعث تغییر گروه درآمدی افراد از فقر مطلق به‌سمت گروه‌های با درآمد کم و از گروه‌های با درآمد کم به سمت گروه‌های با درآمد متوسط و زیاد، وجود ندارد.


بخش‌هایی از مرور ادبیات

به چند پژوهش اشاره می‌کند که نشان می‌دهد افراد نه به‌دلیل اینکه تصمیمات درستی نمی‌گیرند بلکه به‌دلیل کمبود منابع مالی و زیاد بودن‌ هزینه‌های این‌چنین تصمیمات، محرک و انگیزه‌ای برای تغییر جایگاه اقتصادی خود ندارند.

شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد افراد کم درآمد حتی اگر تصمیمات مالی خوب بگیرند، به دلیل ناچیز بودن مقدار سرمایه‌گذاری و زیاد بودن هزینه‌های معاملاتی (transactional costs)، در نهایت تفاوت زیادی برای آنان ایجاد نمی‌کند.

در این قسمت به کارهایی که برای برطرف کردن این معضل استفاده شده، اشاره می‌کند. عمدتاً از رویکرد‌های رفتاری برای حل کردن این مشکل در قسمت‌هایی از دنیا استفاده شده که متاسفانه خیلی موفقیت آمیز نبودند. به چند مورد از برنامه‌های دولتی که با استفاده از Nudge Theory سعی در هدایت افراد ‌به‌سمت اتخاذ تصمیمات اقتصادی بهتر و سود بلندمدت داشته‌اند، اشاره می‌کند. این برنامه‌ها به‌جای اینکه برای افراد با درآمد کم موثر باشد، به بقیه‌ی افراد نفع رسانده است.

روش تحقیق

ابتدا عبارت انحراف مثبت یا Positive deviance که به‌معنی افرادی از گروه‌های درآمدی کم هستند که توانسته‌اند تغییرات مثبتِ زیادی در سطح درآمد و رفاه خود ایجاد کنند، معرفی می‌کند. در جامعه‌ی آماری 5000 نفره از 27 کشور، انحرافات مثبت که 1500 نفر را تشکیل می‌داد، شناسایی کردند و تصمیمات این افراد را بر اساس فراوانی سوگیری‌هایی که داشتند بررسی کردند.
مقاله بر اساس پژوهش‌های قبلی ادعا می‌کند، بررسی میزان وجود انواع سوگیری‌ها در تصممیات افراد می‌تواند معیار خوبی برای فهمیدن کیفیت تصمیمات اقتصادی افراد باشد.

در نهایت

شواهد نشان داد که درون یک کشور تفاوتی زیادی بین میزان سوگیری‌های شناختی افراد (هم انحرافت مثبت، هم کم درآمدها و هم پر درآمدها) وجود ندارد.
همچنین تفاوتی مشخص بین میزان سوگیری‌های شناختی بین دو گروه کم‌درآمدها و انحرافات مثبت وجود ندارد.
این مطالعه با هدف مقایسه سوگیر‌ی‌های شناختی در افرادی که بر دوران کودکی با درآمد کم غلبه کردند با افرادی که تا بزرگسالی کم درآمد باقی مانده بودند، انجام شد. در نهایت به‌این نتیجه رسیدیم که سوگیری‌های شناختی تنها مسئول تفاوت در نتایج بین این دو گروه نیست. تصمیم‌گیری‌های سوگیرانه به‌تنهایی بخش قابل توجهی از نابرابری اقتصادی در سطح جمعیت را توضیح نمی دهد. بنابراین، تلاش برای کاهش نابرابری اقتصادی باید به عوامل رفتاری و ساختاری بپردازد.

آنچه خواندید مروری بود بر مقاله‌ای با عنوان «The persistence of cognitive biases in financial decisions across economic groups» که در نشریه‌ی نیچر منتشر شده.

اقتصادثروتنابرابریتصمیم گیریفقر
دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت پروژه در دانشگاه تهران - علاقه‌مند به رفتار انسان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید