بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ:۲۵ دی ۱۴۰۱ هجری خورشیدی
از زمانی که یادم میآید، مینوشتم.
از سالهای اولیه ی نوجوانی، دفترچهها و سررسیدهایی دارم که یا پر از جملات قصار و متنهای ادبی و شعر هستند و یا از روزمرگیهایم.
میدانم که آن روزها نگاهم به نوشتن، نگاه امروز نبود.
دوست داشتم آنچه را که میشنوم یا میخوانم و به دلم مینشست را در دفتری بنویسم.
گاهی هم که دلم از زمین و زمان میگرفت و از عالم و آدم گله و شکایت داشتم
یا میخواستم برنامه ای تازه برای زندگیم شروع کنم
نوشتههایم تبدیل به روزمره نویسی میشد.
نه مبانی و اصول نوشتن میدانستم
نه سبکهای متفاوت و مختلف را میشناختم
نه اصلا میدانستم که نوشتن مسیر زیبا و باارزشی است که انتها ندارد.
آن روزها، من فقط هر آنچه که فکر میکردم و احساس میکردم، بدون هیچ اصل و آموزشی، مینوشتم.
و نمیدانستم که روزی، چنین عاشقانه، برای قدم برداشتن در مسیر زیبای نوشتن، مشتاق خواهم شد.
امروز، در بیست و هشت سالگی، من نگاه تازه ای به نوشتن و ثبت افکار و احساساتم دارم.
امروز من با کمک انسانهای نیک و آگاهی که در مسیر زندگیام قرار گرفته اند، سعی میکنم با دنیای قلم و کاغذ و نوشتن، بیشتر و بیشتر آشنا شوم.
امروز، در بیست و هشت سالگی
من مینویسم تا ذهن و افکار من نظم بگیرند
تا بتوانم بهتر و عمیق تر فکر کنم
درست تر انتخاب کنم
سنجیدهتر رفتار و عمل کنم
و به قولِ نویسندهای که نامش در خاطرم نیست
مینویسم تا این جهان را، تحمل کنم.