من راستش نمتونم نظرم رو درباره رقصیدن بگم یعنی نظرم خیلی سرراست نیست!!!
در مورد خیلی چیزها نظرم سرراست نیست نظر سرراست رو فقط میشه تو کار مهندسی داد وگرنه به نظرم نه فیزیک نه زیست شناسی و نه هنر و علوم انسانی تو هیچ کدوم نمیشه نظر مشخص داد البته این واسه منه که همیشه یه چیزی تا حدودی برام درسته، تاحدودی قابل تحمله و تاحدودی قابل اجرا ... رقص تو محدوده هنر میشه و علوم اجتماعی البته اونهاییش که توی جمع انجام میشه
اگه یه جمع غریبه باشه خیلی باهاش راحترم مثلن خیلی راحت تو خیابون های دیاربکیر رقصیدم کلن خوب بود جای غریب، آدمهای ناشناس و کلن همه چیز عجیب و جدید بود شب عید هم بود عید نوروز....
تو عروسی ها جمعهای دیگه هم وقتی تاریک بشه راحتترم مخصوصن وقتی بقیه مست باشند خیلی بهتره دیگه قرار نباشه اونها رو ببینم ولی تو فامیل و آشنا نه مثلن تو جشن شرکت پارسال بیشتر رقصیدم امسال دیگه حوصلم نشد ولی خوب رییسمون اومد گفت برقصید یه دو سه ساعتی همه شاد بودند به نظرم الکی... موضوع همینه همین الکی بودن شادی همین خندیدن بی خودیه یعنی
واقعن نمیفهمم در حالت عادی و سر عقل که هستیم دلیل نداره خوشحال باشیم و پایکوبی کنیم مخصوصن با آدمهایی که میشناسیم چرا باید خوشحال باشیم
البته مثل همیشه به خودم میگم نه به تو چون شاید تو آدمهایی رو بشناسی که حق داشته باشی از شناختنشون سر و دست از هم نشناسی
من تو دیار بکیر خیلی خوشحال بودم اصلن اون سفر هفده روزه به ترکیه خیلی برام شگفت انگیز و جالب بود
ولی واقعن تو حالت عادی در این جمعها وعروسی ها وجشنها به نظرم هیچ خوشحال نمیشه شد ...رقصیدن که اصلن مگر یه مشروبی زده باشم که تو جمع خانوادگی نمیشه واسه همین همیشه حوصلم سر رفته و نمیفهمم چرا آدمها توعروسی یکی دیگه باید اینقدر خوشحال و اینقدر متفاوت رفتار کنند!!!؟