رز یک روز توی مزرعه جلوی همه وقتی عیار به رز ضل زده بود لبخند زد عیار مات و مبهوت شد و مثل کسی که خبر خوشی را شنیده مغرورانه شروع به کار کرد حتی مقداری از مسولیت هایی که سخت گیرانه به رز داده بود کم کرد رز هم که توی خیالش خودشو برای ازدواج آماده می کرد از توطعه ای که تانگو با همدستی شعله براش تدارک دیده بودن خبر نداشت تانگو که خودش یک دل که نه صد دل عاشق عیار بود شکایت پیش پدرش جرجیس برد و از لبخند رز و ابراز عشق عیار به جرجیس شکایت کرد و گفت سالهاست که عاشق عیار شده و غیر از عیار نمی تونه با کسی زندگی کنه از طرفی وقتی خبر بد رفتاری شعله بارز همه جا پیچید تصمیم گرفت نقشه ای شوم را پیاده کنه و با شعله همدست شد قرار شد کار شبهه افکنی در ذهن صابر و شراره را شعله و تانگو باهم انجام بدن و اونها را راضی کردن تا رز را بیهوش کنندو ازش اثر انگشت بگیرند و امضای جعل شده ی رز را زیر برگه ی شکایت نامه ای با عنوان شکایت عليه عیار به جرم تجاوز بزنند رز از همه جا بی خبر را با مقداری مواد مخدر که از طریق آش بهش خورانده بودن بیهوش کردن بار دوم که رز بیهوش شد دفعه ای بود که توسط پزشک در حضور اعضای خانواده داشت معاینه میشد و البته سند پاکی و باکره گی رز معلوم شد ولی این موضوع برای عیار و خانواده اش شده بود جای سوال چرا به دختری که حتی دست نزده و اون دختر پاک و باکره هست رفته بر علیهش به جرم تجاوز شکایت کرده و با این کار آبروی خودشو برده و سلامت عقلش را زیر سوال برده تانگو به اینها هم بسنده نکرد و افرادی را استخدام کرد تا با فتوشاپ عکس هایی علیه رز و اینکه با افرادی را بطه ی دوستی و عاشقانه داره و علیهش حتی به داشتن رابطه شهادت بدن حتی با وجود اثبات پاکی رز و حتی در صورتی که شهادت دروغ اونها باعث شه شلاق هم بخورند و رز بی خبر از همه جا با پرونده ای که علیهش باز شده بود بدون محاکمه در هیچ دادگاهی و بدون اطلاع از تهمت هایی که علیهش میزدند تصمیم براین شد که از کار بیکار بشه وهیچ کس توی اون شهر هم اجازه ی دادن کار به رز را نداشت اما عیار که عاشق رز بود نمی خواست که رز اخراج بشه و طاقت دوری از رز را نداشت که که با پیشنهاد جرجیس برای ازدواج با دخترش تانگو و اینکه معدنی طلا به نامش خواهد زد و نیز هویت جعلی و ماسکی که چهره اش را تغییر میداد بهش این اطمینان را داد که می تونه رز را هم با هویت جعلی بدست بیاره عیار پذیرفت رز اخراج بشه