شکوفه محمدی·۱ سال پیشساده اما معما گونه 11یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبوددو هفته از جشنواره کتاب گذشته بود و رز هنوز هم داشت به حرفهای پیرزن فکر می کرد و آیا اون کی…
شکوفه محمدی·۱ سال پیشساده آما معما گونه 10یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبوداواخر روزهای پاییز بود که از آشناها و دوستای رز اونو به یک جشنواره کتاب تو یک مزرعه دعوت کرد…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشساده اما معما گونه 9سالها از اون روزی که رز عیار را با تفاوتی در چهره و رفتارش دیده بود به صورت برادر دوقلو. گذشته اما عیار بارها با هویت جعلی و ماسک جلوی رز ظ…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشجنگهلی کوپتر صداش میادآشوب و جنگ باهاش میادگلوله بارون موشک بارون چشم آدما پر از بارون شاپرکهاغصه دار میشنگلهای سرخ پر پر میشنشاپرکهای غصه دار…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشفرش و عرشبه روی فرش بودمولی در عرش نقش فرش بودم سفید و سیه، سرخ و بنفشهمه هستند از رنگ های فرشهمه رنگ ها به هم داده اند رخبه گل داده اند نام گل سرخپ…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشساده اما معما گونه 8رز دلشکسته ی عاشق حالا بیشتر از هر چیز توی خودش فرو میرفت دیگه نمیتونست به کسی اعتماد کنه مردم و جامعه و به هر کس که رو می انداخت و روبرو م…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشساده اما معما گونه 7تصمیم بر اخراج رز گرفته شد برای اینکه جای دلیل آوردن توش نباشه کل پرسنل مزرعه را اخراج کردن و گفتن مزرعه ورشکست شده وقتی رز را از مزرعه بیر…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشساده اما معما گونه 6رز یک روز توی مزرعه جلوی همه وقتی عیار به رز ضل زده بود لبخند زد عیار مات و مبهوت شد و مثل کسی که خبر خوشی را شنیده مغرورانه شروع به کار کر…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشساده اما معما گونه 5روزها می گذشت و رابطه ی شعله با رز به سردی می گذاشت هرچه رز بیشتر محبت می کرد اما با ترش رویی و بد رفتاری شعله روبرو میشد شعله مدام از رز ا…
شکوفه محمدی·۲ سال پیشساده اما معما گونه 4فرداهای روز اومدن خواستگار رز مطابق هر روز پاشد رفت سر کار که دید هیچ کدوم از همکاراش باهاش حرف نمیزنند حتی جواب سلامش هم نمیدن رز که هر ر…