سالها از اون روزی که رز عیار را با تفاوتی در چهره و رفتارش دیده بود به صورت برادر دوقلو. گذشته اما عیار بارها با هویت جعلی و ماسک جلوی رز ظاهر شده و به خیال خودش که رز اونو نمی شناسه و با رز هم کلام شده رز هم از موقعیت استفاده کرد و خواست گوشه ای از مصیبت هایی که تانگو تو زندگیش بر اون وارد کرده را سر بسته به عیارِ زیر ماسک ِ با هویت تقلبی بگه اما هر بار عیار تمام قد از تانگو دفاع کرد و حتی موقیت خودشو زیر پا گذاشت اصلا براش مهم نبود که لو بره چون رز از جملاتی استفاده می کرد که فقط عیار در چهره های قبلی و هویت های قبلی که جلوی رز ظاهر شده بود و تانگو هم در اونها دخالت داشت اما متاسفانه عیار یا براش مهم نبود که لو بره یا واقعا تانگو قبله گاه عیار بود حالا سوال اینجاست که وقتی عیار قبله گاهی مثل تانگو داره که همه چی رو فدای اون می کنه آیا زیاده روی نیست که توی این 20 سال با چهره و هویت های جعلی مدام بر زندگی رز ورود می کنه و با استفاده از ثروت و قدرت و نفوذی که داره بر بدبختی های رز اضافه می کنه آیا اسم خودشو عاشق گذاشته و این شده مجوز آزارو اذیت رز چرا دیگران با اون همراهی می کنند آیا چیزی به اسم وجدان و ناموس برای همراهان عیار وجود نداره عیار که زن و فرزند و زندگی خوش و پراز قدرت و رفاه داره و قبله گاهش تانگو هست چرا باید به اسم عاشقی رز را اذیت کنه و همه با اون در جهت کمک بهش هم راستا و هم کاری کنند حداقل از جنایات تانگو در برابر رز اونم کلامی حمایت نکنه نمی شه و تا کی عیار می خواد با هویت جعلی و ماسک سر راه رز قرار بگیره آیا فقط از این طریق خودشو ارضا می کنه و قراره تا روزی که زنده هست رز را مثل عروسک بازی بده و روز ها با ماسک و هویت جعلی در کنار رز باشه و شبها تو رخت خواب با تانگو و اینجوری رز را مترسک و عروسک خودش کرده باشه رز چیکار کنه از خونه بیرون نیاد یا به اینجور زندگی تو جامعه ادامه بده عیار می خواد تا کجا این رفتار بچگانشو ادامه بده واقعا وقتی رز اسم مرد را می شنوه یاد مردهایی می افته که همه چیزو با راستی و صداقت و مردانگی بدست می آوردن و هر چی هم که می خواستن واقعا بدست می آوردن ولی عیار تا کی می خواد زیر ماسک و نقاب و با هویت تقلبی مثل یک زن که خودشو زیر چادر پنهان می کنه هم قبله گاهی مثل تانگو که زن و فرزندش هستند داشته باشه و هم با رز هم مصاحبت باشه و مانع از کار و زندگی و سلامت رز بشه و اونو مثل یک عروسک با استفاده از قدرت و نفوذش به بازی بگیره و به خیال خودش شناخته هم نمیشه از اونجایی که مکر خدا بالاترین مکرهاست ممکنه رز ی روز که از خواب بیدار می شه ببینه اندام جنسی مرد داره و تبدیل به یک مرد شده اونوقت تمام خوابهایی که عیار برای رز دیده توی این سالها همش مثل کف روی آب خواهد بود و عیار خواهد دید یک عمره زنگ رو اشتباهی زده و برای بودن در کنار یک مرد سالها خودشو مثل یک زن که زیر چادر پنهان می کرده خودشو زیر ماسک پنهان می کرده البته تاثیر کارتون ماسک هم بوده که اون اونجوری پرورش پیدا کرده خودشو با شخصیت توی کارتون ماسک یکی میدیده بیچاره عیار نه به عشقش رسید نه گذاشت رز زندگی کنه این قدرتی که ماسک بهش میداد براش سیاه و بد شگون بود کاش توفیق راستی و صداقت پیدا می کرد و آنقدر شجاعت داشت که از زیر اون ماسک بیرون بیاد و عین انسان با رز حرف بزنه و به نتیجه برسه کاش می تونست ترسهاشو کنار بذاره و مرد و مردونه با هویت واقعی ونه هویت جعلیش و نه با ماسک و چهره ی تقلبی و قبل از اینکه آتش خشم الهی جایگاهش را سیاه کنه بیاد از رز خاستگاری کنه و پای میز مذاکره بناله و از درد هاش به رز بگه تا بتونند مشکل را حل کنند و این موضوع تمام بشه واقعا رز گناه داره سالهاست میدونه و سکوت کرده درد این سکوت سخت تره تا درد از ترس پنهان شدن پشت ماسک پیش عشقش جای ترسناکش برای عیار اینه که از رز جواب رد بشنوه که حتی در این صورت هم هر که میره پی کارش و توافق می کنه با زندگی دیگری کاری نداشته باشه بازم بهتره از اینجور زندگی کردن هست. به قول شاعر ای زلیخا دست از دامان یوسف بردار تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد بسه دیگه این هویت جعلی و ماسک صورتت را کنار بذار ای مردم با عیار در فریب ناموس مردم همکاری نکنید گناهش دامن همه تون رو می گیره این افکاری بود که ذهن رز می گذشت و اینکه چرا یک نفر عیار را به مردانه زندگی کردن نصیحت نمی کرد چرا یکی ازش نمی خواست با هویت واقعی بیاد با رز حرف بزنه شاید چون نمی دونستند آتش خشم الهی بر عیار داره میاد و سبب سوختن جایگاه عیار در آتش خشم الهی میشه این افکار رز را ول نمی کرد اینکه آیا هیچ انسان حر و آزاده ای نیست که حقیقت را یاری دهد و در این بیابان بی راستی و درستی حقیقت را برملا کند آیا همه سعادت و خوشبختی رو توی چهره ی ساختگی و هویت تقلبی عیار و حمایت از زندگی با دروغ اون می دیدند آیا از رحمت خدا نا امید بودند و دروغ و فریب ناموس مردم و تعظیم در برابر شیطان را راه زندگی شیرین و رستگاری می دیدند آیا خدا بر چشم ها شون و گوشهاشون مهر زده بود که حقیقت را به بازی بگیرند!؟ خوش به حال اون داستانی که حقیقت لباس جدید پادشاه را کودکی فریاد زد و آیا حتی شخصی با شجاعت یک کودک راستگو پیدا نمی شد که حقیقت را بگه رز با این افکار روزگار خودشو پشت سر میذاشت