Sarleoma
Sarleoma
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

1.معماران امروز معمارانی دلزده تربیت میکنند.

یک سلسه متن قراره بنویسم پیرامون آنچه در معماری امروز ایران میگذرد. مسلما قسمت هایی از این متن شامل تجربه های شخصی خودم و نزدیکانم است که در ارتباط تنگاتنگ با معماران تراز اول حال حاضر ایران است. بنابراین همانند هر نوشته انسانی دیگر نمیتوانم به شما قول دهم که فارق از پیش داوری و اقماض هایی باشد که از قلم من سر شته خواهد گرفت. با وجود این وظیفه خودم میدانم که شروع به نوشتن آنچه میگذرد کنم چرا که نسل آینده معماران ایرانی نباید به واسطه این دلزدگی هایی که ما با پوست و جون تحمل کردیم راه هایی اجتنابی مانند مهاجرت، ترک رشته معماری و... را به لطف رفتار های غیر حرفه ای عرف شده در این صنعت متحمل شوند. بلکه بر این باورم آن روزی که معماری را با تک تک سلول های وجودم تمنا میکردم آن شوق اگر بهتر هدایت میشد قطعا مسیر هایی شگرف تر را پدید می آورد. به همین سبب این متن را برای نسل های دیگر مینویسم تا با تمام وجودشان از شعله شوق درونشان محافظت کنند و نگذارند به اصطلاح پیشکسوتان سلطه طلب راهزن امیدشان باشند.

همچنین این نکته حائز اهمیت است که تلاشم بر این است که این متن را فارق از چرخه قربانی بودن بنویسم و یا آنکه آنهایی که از روی نا آگاهی این جریان های حال حاضر را هدایت میکنند را جلاد بدانم. بلکه تصمیم بر آن است که هر یک از ما در موقعیت هایی که قرار میگیریم تصمیم بالغانه را اتخاذ کنیم. که بنده نه صرف مبلقِ رابین هود وار خواهم عمل کرد و نه وظیفه خود میدانم. بلکه قصد من روشنی بخشیدن بر آنچیزی است که پشت پرده های این صنعت میگذرد.

صنعتی که همانند دنیای پرزرق و برق مد و فشن رویی پر از جوایز و افتخارات دارد و آنگاه که از استیج پا به پشت صحنه گذاشته میشود سرشار است از تاریکی، نا امیدی، سواستفاده و...

این سری پرده دری نه به قصد رسوایی بلکه بر اساس تمایل به تغییر برای دستیابی به آینده ای برد-برد تر نوشته خواهد شد. چرا که معماران تراز اول الی سوم حال حاضر از خود بت هایی قابل پرستش ساخته اند که همانند جریان درحال سقوط در سلیکون ولی غرب علارقم اسم های پرآوازه شان که القا کرده اند که آینده دنیا دست آنهاست، در سرازیری قرارگرفته اند. حال آنکه آنقدر ابهت بت گونه خود را اکو کرده اند که در بینابین جدل های برتری طلبی خود جرات و وقتی برای تغییر دادن زیرساخت های منهل کننده خود ندارند.

اگر اپل هزاران نفر را تعدیل میکند معماران امروز با خروج بی بازگشت نیروهای خود مواجه اند. چراکه در معماری پروژه محور ایران جایی برای نیرو انسانی و مسائل درگیر کننده آن وجود ندارد.


یکی از دلایل این امر شاید این باشد که صنعت معماری ایران به جای کهن بودن کهنه شده است و تمایلی برای تغییر در سنت هایی که مطابق با نیاز روز باشد ندارد. همچنان خود را سینه به سینه میداند. همچنان دنیال مرشد میگردد. همچنان نیاز به آن دارد که ثابت کند "اگر میخواهی چیزی بشوی باید ده سال پیش من کارآموزی (شما بخوان کنیزی)کنی" که من آن جوهره اصلی معماری را که من را "من" کرده است و به دیوار اتاقم این حکم ها و تندیس ها و تقدیرنامه ها را میخ کرده است بر روح تو بچکانم. "چرا که من خود چنین کردم و ده سال پیش فلان کس پوستی پاک کردم و تا ساعت 3 صبح کار کردم و در دفترش خوابیدم و انسان نبودم و و و ..."

این سلسله بیانات متقاعد کننده الان که از دور بررسی میکنم در حالی که سال های پرشوری از زندگیم را وقف خود کرده بود جدا از خشم برانگیز بودن، متحیر کننده است. تحیر من زمانی بر تن دادگی من غالب شد که من فیش حقوقی کارگر ساده ای را دیدم در آخرین روز از سال 1401. این درحالی بود که میان فیش حقوقی من با اینکه بیش از دو پروژه معماری بزرگ مقیاس را در یک دفتر تراز اول ایران پیش میبردم و روزی چهار ساعت در ترافیک را وقف رسیدن به آن دفتر میکردم میان من و آن کارگر ساده که بی تخصصی خاص جارویی به دست میگرفت و زمین را از این سر تا آن سر جارو میکرد تفاوتی وجود داشت فاحش. البته حائز اهمیت است که بگویم من فیش حقوقی نداشتم و همچنین قراردادی هم. چرا که انگار این عرفی است تاثیر گذار که ما پرکتیس هستیم. در نتیجه هر مدرکی که ثابت کند شما آنجا کار میکنید از بیخ وجود ندارد.

داشتم میگفتم آن کارگر ساده قریب به دو برابر من حقوق میگرفت.

معماریفیش حقوقیمعمارنیروی انسانی
معماری که نقاشی میکرد و الان برای کشف خودش به نوشتن پناه میبرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید