CrazyMind
CrazyMind
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

زمینِ من

آن‌جا که طبیعت توقف می‌کند، هنر آغاز می‌شود آن‌ که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می‌شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.»

من در این بسترِ تاریکی، شمع روشن می‌کنم،

و در این جولانگه علف‌های هرز، ریشه‌ام را در خاک، عمیق‌تر...

می‌مانم، از شیره‌ی جان باغچه‌ می‌نوشم و شکوفه می‌دهم، بذر امّید را بار دیگر سبز می‌کنم و خاک را از هیاهوی پوچ علف‌های هرز، خالی...

می‌مانم و نفس می‌دهم، به آفتاب، که بتابد و بسوزاند این تاریکیِ مشکوک را، نفس می‌دهم به زمین که بارور شود و به‌جای گل‌های سوخته از سرما، هزار هزار غنچه برویاند و جای علف‌های هرز، درختان سیب سرخ بنشاند...

من این سایه سارِ ماتم را در هم می‌شکنم و بذرهای در خاک مانده را به آغوش آفتاب می‌برم.

می‌دانم که شب به پایان می‌رسد، اگر همه دست به دست دهیم ، علف‌های هرز، زیر سایه‌ی درختان سبز این باغچه، خواهند مرد...

میدانم اگر بخواهم ، ناممکن هم ممکن می‌شود .. میدانم خدا هوایم را دارد...

پس بیاید با شروع سال تو ، برای داشتن زمین سالم تر قدمی برداریم.

? برای زیستن تنها همین یک زمین را داریم.

سال تو مبارک. 00/01/01



#پیک_زمین


پیکِ زمینپست موقتمسابقهدال نون
دنیا ترسناک نیست؛ حقیقته که اون رو ترسناک نشون میده.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید