کتاب هنر عشق ورزیدن، انتخاب من برای مطالعه کتابی بود که بنا بر چالش بهمن ماه طاقچه قرار است عاشق شدن را به ما بیاموزد.
پاسخ صادقانه به اینکه چرا این کتاب را انتخاب کردم این است که نسخه صوتیش را در کتابخانهی طاقچه داشتم و مدتها بود میخواستم بخوانمش و البته ادعای نویسنده در عنوان کتاب که عشقورزی یک هنر است نیز برایم جالب توجه بود.
اریک فروم جامعهشناس و روانشناس اجتماعی آلمانی-آمریکایی معاصر این کتاب را در ۴ فصل نوشته است و تلاش کرده تا توضیح دهد چرا عشقورزی یک هنر و فعالیت است، آسیبها و باورهای اشتباه ما نسبت به عشق از کجا نشات میگیرد و در پایان چگونه میتوانیم عشقورزی را تمرین کنیم.
در فصل اول فروم این پرسش را پیش روی ما مینهد که آیا عشقورزی یک هنر است؟ و در ادامه دیدگاههای مختلف درباره عشق و عشقورزی را مطرح میکند. برای من مهمترین مفهومی که نویسنده در این فصل مطرح کرد این بود که ما عموما تجربهی نخست عاشق شدن را با عاشق ماندن اشتباه میگیریم.
عاشق شدن امری کوتاه مدت و شاید لحظهای باشد ولی عشاق ماندن یا همان عشقورزی امری طولانی و نیازمند تلاش در طول زمان است.
در فصل دوم که طولانیترین بخش کتاب نیز هست، فروم درباره نظریه عشق مینویسد. او میگوید عصارهی عشق این است که برایش کار کنی و آن را برویانی. عشقورزی اینست که آدمی در قبال آن مسئولیتپذیر باشد.
همچنین در ادامهی این فصل اریک فروم دیدگاه فروید را که عشق را صرفا غریزه جنسی میدانست نقد میکند و میگوید فروید تشخیص نمیداد که میل جنسی فقط تظاهری از احتیاج به عشق است. همچنین نویسنده به درستی فروید را نقد میکند که دیدگاه پدرسالارانهی او باعث شده جنسیت را در نفس خود دارای کیفیت مذکر بداند و از امور جنسی خاص زن بیخبر بماند. من در درستی این حرف که فروید دیدگاهی عمیقا پدرسالارانه و ضدزن داشت شکی ندارم اما در کل متن کتاب تاکیدی که نویسنده بر دو قطبی و ذاتی بودن زنانگی و مردانگی دارد نیز با وجود اینکه موجودیتی برای زنان قائل میشود و خواهان دیدن تجربهی نیمهی نادیدهگرفتهشدهی انسان هست، در عمق خود ناشی از دیدگاهی پدرسالارانه در تاریخ اندیشه است که عقلانیت، روشنایی، روح و هر آنچه در سمت خوب است را برای مردان و احساسات، تاریکی، ماده یا جسم و هر آنچه که در این تعریف بد و نشانهی ضعف است برای زنان دانسته میشود که قرار است مکمل و قطب مخالف آهنربای مردان باشند که همدیگر را جذب کنند. همچنین این دیدگاه تمایلات جنسی همجنسگرایانه را نیز یک انحراف جنسی تلقی میکند. این دیدگاه هم امروزه توسط بسیاری از اندیشمندان فمینیست مورد انتقاد واقع شده است که خواندن نظریات آنان در کنار این کتاب میتواند مفید باشد.
فروم در اواسط این فصل تمایز بین عشق کودکانه و عشق بالغانه را چنین بیان میکند که در عشق بالغانه شما چون عاشق هستید به معشوق خود نیاز دارید اما در عشق کودکانه که بسیاری افراد در بزرگسالی هم مبتلا به آن هستند عاشق میشوید چون به معشوق نیاز دارید.
اریک فروم که روانکاو نیز هست در جای جای این فصل و فصل سوم به تحلیل مسائل روانی و تاثیرات تربیت و روابط والدین با هم و با فرزندانشان بر روند عشقورزی فرزندان میپردازد.
در فصل سوم که تاثیر فرهنگ مدرن و زندگی دورهی جدید غربی را بر عشقورزی بررسی میکند هم نقش فرهنگ سرمایهداری بر دیدگاه ما از عشق را نقد میکند و هم عشقهای روانرنجورانه و ریشهی آنها را مورد بررسی قرار میدهد که اولی – نقد سرمایهداری- از دیدگاههای چپ محورانه و نزدیکی او به مکتب فرانکفورت نشات گرفته و دومی –عشقهای روانرنجور- بر مبنای دیدگاه روانکاوانه مطرح شده است.
و در فصل چهارم نویسنده توضیح میدهد که حرفهای شدن در عشق نیز مانند هر هنر دیگری نیازمند صبر و تمرین بسیار است.
ما امروزه میخواهیم خیلی سریع به نتیجه بگیریم حال آنکه عشقورزی یک فعالیت زمانبر است و باید صبر و تمرین را از کودکی که تازه میخواهد راه برود بیاموزیم.
هنر عشق ورزیدن با وجود مخالفتم با برخی دیدگاههای نویسنده، از دو جهت برای من مهم بود: یکی اینکه عشقورزی را از ساحت انتزاعی و مفهومی بیرون آورده و به یک عمل عینی در طول زمان تبدیل میکند و دوم اینکه اریک فروم برای بیان دیدگاهش به عشقورزی، جامعهشناسی و روانشناسی هر دو را کنار هم قرار داده و تلاش میکند بیانی جامع از آنچه در قالب عشقورزی رخ میدهد داشته باشد.
اگر شما هم علاقهمند به مطالعه این کتاب هستید میتوانید فایل متنی یا صوتی آن را از اپلیکیشن طاقچه دریافت کنید.