۱ آذرماه ۱۴۰۱
ما بعنوان انسان و بصورت خاص تر با نام و مختصات فردی ای که داریم هر کدوم یکی از سلولهای این جهانیم درست مثل گیاهان و درختان وحیوانات و خورشید و سنگ ها با اشکال گوناگون از زندگی ولی همه سلولهای یک بدنیم که گونه ی انسان هم یکی از این اشکال زندگی هست .
درست ترین اتفاق در هر زمانی اینه که هر سلول وظایفی که داره رو به درستی انجام بده و وظایف هر سلول از توانایی ها و استعدادها و جایگاه و مکان و زمانی که در اون زیست میکنه مشخص میشه و این وظایف هم در فرکانس های مختلف جلوه های بیرونی گوناگونی هم داره ،
یک استعداد در فرکانس بدخواهی میتونه تبدیل به داده ای بیرونی به شکل خاصی بشه و در فرکانس ترس یا خشم این استعداد نمود بیرونی دیگری پیدا کنه و همین استعداد و توانایی در فرکانس عشق نمود سازنده تری رو خواهد داشت.
کارآمدی حقیقی هر گونه اینه که از استعدادهای خودش در بالاترین فرکانس بتونه استفاده کنه .
بدن ما هم از سلولهای زیادی تشکیل شده که هر کدوم با شعور مستقل در حال زندگی هستن.
سلولهای ماهیچه ای علازقم اینکه شباهتی به سلولهای بافت استخوانی ندارن ولی وجودشون ضروریه ،سلولهای ماهیچه ی قلب وجودشون کاملا به سلولهای مغزی وابسته هست.
اولین مساله ای که باید نسبت بهش آگاهی پیدا کنیم اینه که ما نسبت به هیچ گونه ای از حیات موجودات این سیاره و جهان برتری نداریم.
اگه انسان سلولهای مغز این سیاره باشه و آب خون این سیاره باشه ،مغز بدون خون نمیتونه به زندگیش ادامه بده و اگه انسان سلولهای ماهیچه ای دست باشه و گیاهان قلب این جهان،سلولهای دست بدون تپش قلب وجودشون بی فایده است...
وقتی به این برابری آگاه شدیم اونوقت میتونیم درسهایی که لازم هست رو از جهان هستی بگیریم .
کافیه به خورشید نگاه کنیم یا به گیاهان...خورشید و گیاهان و آب قلمروهای دیگه ی زندگی هستن .
اونها هیچوقت به خشم و کینه ی درون آدمها و اشتباهاتشون نگاه نمیکنن ،خورشید باعشق نور زندگی بخشش رو در اختیار تمام انسانها میزاره و گیاهان هم بدون تبعیض بین آدمها و خوب و بد کردن اونها برای همه اکسیژن لازم برای زندگی رو تامین میکنن .
اونها هیچگاه خشم رو با خشم جواب نمیدن و همیشه و برای همه با عشق عمل میکنن.
اونها میدونن عشق عشق می آفریند و خشم خشم.
هر انرژی ای انرژی مشابهش رو ایجاد میکنه .
تنها اتفاقی که میتونه باعث نجات حقیقی جهان ما باشه عشق بی توقع هست.عشق به همدیگه و همنوعمون و به سایر اشکال زندگی مثل گیاهان و حیوانات و ...فارغ از ظاهر و زبان و رنگ ...
این عشق میتونه نجات دهنده باشه...
مبارزه ی حقیقی میتونه از همین الان از درون خودمون و درون محیط خودمون آغاز بشه ،اینکه آزادی دیگری رو سلب نکنیم چه اون دیگری انسان باشه و چه پرنده و حیوانات.
دیگری رو برده ی خودمون نکنیم چه اون دیگری انسان باشه و چه حیوانات .
به دیگری ظلم نکنیم چه دیگری خانواده و همسایه و یک انسان باشه و چه حیوانات و گیاهان ک تمام گونه های زندگی در این هستی زیبا
دروغ ،آزار،ظلم،ترساندن و ...
اینها تماما رفتارهای کوچیک و بزرگی هستن که خیلی از ماها در زندگیمون نسبت به دیگران انجام میدیم و در جامعه به شکل نمایان تر برای ما قابل مشاهده است.
علارقم اینکه هر ظلمی در بیرون بطور گسترده میبینیم آیینه ی درونی جمعی ما هست .شاید سخت باشه درک این مطلب و نخواهیم بپذیریم و یا تواناییش رو نداشته باشیم در این لحظه .
پس در حد امکان با آگاهی به اینکه هر انرژی ای عین خودش رو ایجاد میکنه هر کاری و رفتاری میکنیم عشق رو سر لوحه ی کارمون قرار بدیم .
یادمون باشه قلب تاریکترین انسانها هم ذره ای نور درونش هست و ما میتونیم بجای توجه به تاریکی هاش ،با گسترش عشق و با تغییر رفتارهای اشتباه کوچیک و بزرگ خودمون در جامعه فرکانس عشق رو درسطح جامعه بالاتر ببریم ....اونوقت همه چیز و همه کس تحت تاثیر این عشق قرار خواهند گرفت.
آزادی حقیقی از عشق حقیقی بر خواهد خواست.❤
و در نهایت قانون حاکم بر جهان هستی برگشت به اصل خویش هست که همون عشقه...
هر چقدر از این عشق جدا بیافتیم و خودمون رو از این جهان جدا بدونیم و در جایی دور تر از این عشق سکنی گزینیم ،خانه مان لغزان تر و زمینمان لرزان تر خواهد بود و در نهایت درد و رنج ما را به دامان عشق برخواهد گرداند .
این درد و رنج عشق نیست .درد و رنج مصائبی هست که ما با جدا افتادگیمون از این عشق برای خودمون ساختیم و درنهایت راهی جز رها کردن خود در این رودخانه ی پرخروش که به اقیانوس عشق جاری هست نخواهیم داشت...
همه چیز در این جهان به سمت عشق در جریانه .
عشق یعنی دوست داشتن خود و دیگری علارقم تفاوت ها
یعنی دوست داشتن طبیعت و فرزندانش
یعنی شکرگزاری هر آنچه که داریم
یعنی برتر ندونستن خودمون از دیگری
برای همه ی مردم سرزمینم با هر اعتقاد و باوری عشق آرزو میکنم ❤