ویرگول
ورودثبت نام
Shadi gholamzadeh
Shadi gholamzadehگوینده‌ی پادکست و کتاب صوتی، کریتور و نویسنده‌ی رمان "مسیح یونان". آیدی تلگرام و ایتا برای ثبت سفارش: @bookshadi
Shadi gholamzadeh
Shadi gholamzadeh
خواندن ۳ دقیقه·۲ ساعت پیش

یک عاشقانه‌ی سه تکه- تکه اول

کم‌کم از سنگینی نگاهم، گوشه‌های لبش به بالا می‌آیند و گونه‌اش مانند ترب‌نُقلی (به قول ایرانی‌ها) گرد و برجسته می‌شوند، گرد و کوچولّو!

آه عذر می‌خواهم، هنوز نتوانسته‌ام لهجه‌ی ایتالیایی را از فارسی تفکیک کنم... کوچولو!

دینگ! طبقه‌ی چهاردهم.

در آسانسور باز می‌شود و با هم به کریدور می‌رویم. او جلوتر راه می‌افتد تا زودتر در خانه را باز کند. در عرض همین چند ثانیه و در فاصله‌ی رفتن از آسانسور به داخل خانه، خون در انگشتان هر دو دستم یخ می‌زند و رد پلاستیک‌های فوق سنگین خرید بر انگشتانم باقی مانده و شانه‌هایم نیز، به دستان شفابخش این کوچولوی ایرانی احتیاج پیدا می‌کنند. باور کنید راست می‌گویم، دستان این زن معجزه می‌کند! کافیست وقت‌های گرفتگی و درد، خود را به او بسپارید!

کیسه‌ها را بر زمین می‌گذارم و کمر صاف می‌کنم. آه چه گرمای تهوع‌آوری! به سرعت شال‌گردن و پالتو را در می‌آورم و به کمد کنار در ورودی آویزان می‌کنم. خانه‌های ایران واقعا گرم‌اند، چنین گرمایی را شاید در سال‌های دور کودکی و از شومینه‌ی هیزمی خاله‌ی مادرم حس کرده باشم که واقع در روستای توسکانی، صد کیلومتری فلورانس می‌باشد! با صدای بسته شدن در دستشویی، از این افکار خارج می‌شوم. آه من می‌خواستم زودتر بروم! اشکالی ندارد، گویا باید مسیر آپارتمان سیصد متری‌مان را تا اتاق‌خواب طی کرده و از سرویس آنجا استفاده کنم. بد نیست، اتفاقا بهتر هم هست چون فرنگی دارد!


حرارتی که از سیستم گرمایشی کف حمام به زیرپاهایم برخورد می‌کند، تمام خستگی را از استخوان‌های یخ‌زده‌ام خارج می‌کند.

نفسی عمیق می‌کشم وچشمانم را می‌بندم.

اوممم! بوی خوش استخودوس در متن مغز می‌نشیند... ! ah, mamamia

نگاه‌های متعجب، رشک‌ورزانه و خشمگین ایرانی‌ها جلوی چشمم می‌آید که با دیدن حجم خریدهایمان در فروشگاه، نگاه‌شان لحظه‌ای از ما برداشته نمی‌شد.

همچنان که چشمانم بسته‌است، انگشتانم دکمه‌ی bidet را لمس می‌کند و آب ولرم با حرارت۳۸ درجه بیرون می‌زند، (این اهرم و امکاناتش را تا قبل از نجومی شدن قیمت دلار، صد میلیون تومان خریده بودم!)

مردم در اینجا هم از گرانی می‌گویند، از غرب، از آمریکا، از دولت و سیاست، از لیبرالیسم، از دلار! دلار...

دلار...

هه! مردم ایران، عذر می‌خواهم، اما بالا رفتن دلارِ شما... کلمه‌ی فارسی‌اش چه بود؟ به چی من است؟ یادم نمی‌آید!

دکمه‌ی پالس را می‌زنم و آب، با پالس‌های نرم و ضربانی شروع به پاشیدن می‌کند و هر برخورد آن، درست مانند دست‌های آن کوچولوی عزیزم، عضلات را ریلکس می‌کند؛ البته که طبیعتا دست‌های او به عضلات این ناحیه نفوذی ندارد و بیشتر از جهت آرامش‌بخش بودن هر دونوع ماساژ، چنین تشبیهی را به کار بردم!

داشتم می‌گفتم، بالارفتن دلار شما نمی‌دانم به چی من است! تلفظ ایتالیایی‌‌اش اما می‌شود: Mi conviene

البته البته عصبانی نشود، بگذارید برایتان توضیح دهم!

آمممم... ببینید، یک یوتیوبر با درآمد ۲هزار دلار در ماه -که آن هم با تبدیل به یورو و کسر کارمزد تقریبا می‌شود ۱۸۰۰ تا- عملا در اروپا زندگی چندان اشرافی‌ای نخواهد داشت. نهایتا بتواند یک اتاق ۳۰ متری در محله‌ای مثل Prati رم اجاره کند که می‌شود۷۵۰ یورو در ماه!

و با بقیه پول، هفته‌ای دوبار پاستا با سس گوجه بخورد، شاید ماهی یک بار استیک مرغ در رستوران زنجیره‌ای مثل مک‌دونالدز، و نهایتا دو جفت کفش ارزان از zara در سال.

اسپرسو در کافه‌های ایتالیا ۱.۵ یورو، اما روزانه بخوری، آخر ماه ۴۵ یورو می‌شود!

بنزین هر لیتر ۱.۸ یورو، برای رفت‌وآمد با ماشین کوچک فیات، ماهی ۱۰۰ یورو.

اجاره، قبوض، غذا دقیقا ۱۵۰۰ یورو! و باز باید شغل دوم پیدا کنی، مثل پیک رستوران در شیفت شب، تا آخر ماه ۵۰۰ یورو پس‌انداز کنی!

باد گرم خشک‌کن، به طور اتوماتیک خاموش می‌شود. چشمانم را باز می‌کنم و نگاهم با وان‌ حمام که همرنگ کاشی‌های مرمرِ کارارا با رگه‌های طلایی است می‌افتد. بد نیست تنی به آب بزنم!

اما بیایید قبول کنیم زندگی من به عنوان یک مهاجر در ایران هم سخت است.

از چندبار مسدود شدن حساب‌های بانکی و حضور در اداره‌ی مهاجرت و تفتیش شدن برای دلیل مهاجرت گرفته تا...

تا...

آلودگی هوای تهران!

این را در کنار این بگذارید که در آینده، گرفتن شناسنامه برای فرزندانم نیز دردسرهایی خواهد داشت و آنان نمی‌دانند خود را ایتالیایی معرفی کنند یا ایرانی، از اینجا مانده و از آنجا رانده!

-پدرام؟ پدرام! بیا نهار.

آه اصلا متوجه گذر زمان نشدم! از وان بیرون می‌آیم و از کنار آینه‌ی LED ضد بخار رد می‌شوم، حوله‌ی گرم‌کن دیواری منتظر من است!


شادی غلام‌زاده

داستاننویسندگی
۳
۱
Shadi gholamzadeh
Shadi gholamzadeh
گوینده‌ی پادکست و کتاب صوتی، کریتور و نویسنده‌ی رمان "مسیح یونان". آیدی تلگرام و ایتا برای ثبت سفارش: @bookshadi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید